Such an immigrant Posted by By maryami June 27, 2012Posted inLife Stories, Montreal7 Comments مسئول گیشه ازم می خواد مدارک رو بذارم زیر شیشه می پرسم چی ها لازم داری؟ نامه اصلی مهاجرت رسید مالی، سی اس کیو و پاسپورت نامه رو با پاسپورت…
وای به وقتی که کلمه به دل ننشیند Posted by By maryami May 3, 2012Posted inLife Stories, Montreal3 Comments وسط دانشکده ایستاده بودیم و از دست بد روزگار سرراه هم قرار گرفته بودیم احساس کردم تمام کلمه هایم از دهانم به زمین ریخته می شود تمام کلمات او هم.…
لحظه های ناب Posted by By maryami April 16, 2012Posted inGeneral, Idea, Life Stories, Montreal2 Comments The Way Back داستان واقعی آدمهایی هست که از زندان سایبریای روسیه فرار می کنند سرمای وحشتناک و کویر خشک را پشت سر می گذارند و بعد از چهار هزار…
بمیری که اینقد میخوابی تو! Posted by By maryami April 11, 2012Posted inLife Stories, Montreal در این حد که ایمیل زدم به استادم که ساعت خوابم این هفته سر آماده سازی سمینارم خیلی به هم خورده میتینگ رو یک ساعت دیر تر بذاریم! . سیستر…
شفا را آپدیت کنید Posted by By maryami April 5, 2012Posted inLife Stories, Montreal3 Comments یک مرضی هم هست به نام چای بریز اما نخور! که هنوز علم پزشکی ثابتش نکرده. شرح بیماری این است که بیمار با شوق زیاد برای خودش چایی دم می…
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه. Posted by By maryami April 4, 2012Posted inFeeling, General, Life Stories, Montreal1 Comment یک روزهایی هم هست که وسط کلاس وقتی داری زیر چشمی بچه های کلاس را می پایی که یکهو کسی هوای تقلب به سرش نزند - انگار نه انگار که…
هیچ جای دیگه نبود یعنی! Posted by By maryami April 2, 2012Posted inLife Stories, Montreal3 Comments زندگی، عزیزم، الان اینکه دختر فلسطینه هم کلاسیم که تحملش اعصاب نوح می خواد و از دستش تصمیم گرفتم تابستون رو برم یک جایی کار کنم که تو دانشگاه نبینمش…
سال نو مبارک Posted by By maryami March 20, 2012Posted inLife Stories, Montreal1 Comment نود و یک عزیزم، حالت رو می گیریم. فکر نکن می شنیم نگاه می کنیم تو بالا و پایین بری و ما بسازیم. حالت رو می گیریم با شادی و…
وقتی کلمه هم حتی کافی نیست Posted by By maryami March 13, 2012Posted inLife Stories, Montreal6 Comments بعد یک روزی باید از یک نقاش بخواهم برایم تصویر بکشد تصویر یک خانه گرم معمولن حوالی شب یلدا که دو - سه هفته شلوغ و پلوغ بوده و تلفن…
خیلی نا مربوط Posted by By maryami March 12, 2012Posted inLife Stories, Montreal هر وقت به تز دکترام از بالا نگاه می کنم اولین چیزی که به ذهنم می رسه جگر زلیخا است.