از مراحل خودشناسی Posted by By maryami March 12, 2012Posted inLife Stories, Montreal1 Comment اخیرن در شرایط متفاوتی قرار گرفتم که متوجه شدم یک بیماری دارم که همیشه دنبال سخت ترین راه حل ممکن می گردم. مثلن روز مصاحبه ام با مایکروسافت چند بار…
تو ای رادیو جوان همیشه بمان Posted by By maryami March 6, 2012Posted inLife Stories, Montreal رادیو جوان عزیزم، راستش رو بگو از کجا می دونی من می خوام برم بخوابم که هی آهنگات رو شادتر می کنی می خوای که بیدار بمونم و گزارشم رو…
یک جای خالی همیشه جای خالی می ماند Posted by By maryami February 22, 2012Posted inLife Stories, Montreal سیستر تعریف می کند که باباهه از یکی از کارگرهایش زیادی خوشش آمده پسرک هم خوشحال، هنوز نیامده، با همه خودمانی شده و صدای خنده اش توی کارگاه بلند است…
بدون عذاب وجدان نه بگویید Posted by By maryami January 17, 2012Posted inLife Stories, Montreal2 Comments بعد از کلی ادعای رک و راحت بودن یک دفعه مچ خودم رو گرفتم که هی از روی تعارف و رو دروایستی برای همه وقت می گذارم و بعد هی…
سگ سرد Posted by By maryami January 15, 2012Posted inLife Stories, Montreal وقتی در عرض یک ساعت جا لنزی جا مانده در ماشین خاموش یخمک می شود
خوش اومدی زمستون Posted by By maryami November 23, 2011Posted inLife Stories, Montreal14 Comments یک آدم کویری حتی اگر در نزدیکی قطب شمال هم باشد وقتی از پنجره بیرون را نگاه می کند و دانه های برف را می بینید از ته دل ذوق…
تلاش کنید تا بمیرید Posted by By maryami November 20, 2011Posted inLife Stories, Montreal2 Comments بعد یک هو وسط مهمانی یادم افتاد که یک جایی توی زندگی به خودم قول داده بودم تک تک نداشته هایم را از زندگی پس بگیرم و نگذارم لحظه رفتن…
iUs mission accomplished Posted by By maryami November 20, 2011Posted inLife Stories, Montreal بعد نمک زندگی می شود همین چیزها که صبح اول صبح با صدای تلفن یک سیستر اوسکول شده بیدار شوی که بینی باز هم توانستی برای تولدش سورپرایزش کنی با…
نیمه پر نبودن گودر Posted by By maryami November 10, 2011Posted inLife Stories, Montreal1 Comment این ترم تصمیم گرفته بودم خودم رو مجبور کنم به هر نحوی شده چند تا کار رو جزو برنامه های روزمره ام بذارم. اولیش کلاس ورزش بود که مدتها بود…
رنگم ببین و حالم مپرس Posted by By maryami October 13, 2011Posted inLife Stories, Montreal1 Comment بعد حال و روزم طوری شده که وقتی امروز کلاس سمینارم, دو ساعت زودتر از وقت خودش تموم شد از شعف به دست آوردن دو ساعت وقت خالی برنامه ریزی…