یک آدم کویری
حتی اگر
در نزدیکی قطب شمال هم باشد
وقتی از پنجره بیرون را نگاه می کند و دانه های برف را می بینید
از ته دل ذوق می کند
و دلش می خواهد برود بیرون وسط برفها,
حتی وقتی از گلو درد و تب
گوشه خانه افتاده باشد…
Posted inLife Stories Montreal
🙂
یک آدم کویری گلو درد و تب داشته باشد
با کمی استراحت زود خوب میشود … 🙂
سلام ماریان. خوووبی؟ یه مدتیه خیلی تو فکرتم. چقدر دلم برات تنگ میشه. همیشه اینوقت سال که میشه یادت می افتم. یاد اون شب برفی. آخرین خداحافظیمون. خیلی دوست دارم :*
بهتری؟
ishalah ke zoodi khoob beshi khahar va moraghebeh khoodet bash hamishhhhhh
دلم برات یه ذره شده.
خیلی دوست دارم..
سلام مندس!
میدونی چی میچسبه ؟ لیمو ترش :دی
ماریان مریضی سخته اونم تو غریبی اونم وقتی دانشجویی.دیگه قیافه ت داره یادم میره!برمیگردی ایران؟اصلا دیگه میتونی ایران اونم یزد زندگی کنی؟اگه دیگه نخوای برگردی چی؟خیلی دلم هواتو کرده.عسل با آب گرم غرغره کن برات خوبه
مریمی…!
سلام
فک کنم قبلا گذرم به وبتون یا وبلاگتون خورده بود الان از لینک یه دوست آشنا وبتون رو دیدم
چقدر عوض شده!!!
ساده و بی رنگه چرا!؟
مریمی؟ منو یادت هست؟ بعید م یدونم البته. یه بار بهت میل زدم. اونوقتی که خیلی دلتنگ ایران شده بودی. امروز داشتم ایمیل های قدیمی م رو می خوندم یادت کردم. گفتم سراغی ازت بگیرم. ایشالا که سرماخوردگی ت بهتر باشه :*
سلام خوبی ماریا
کوجایی چرا نمیایی چرا چیزی نمینویسی؟من حوصلم سر رفت شکمم درد میکند دندونم هم درد میکند اخر نمیدونم پی هچ دی چه بدرد میخوره وقتی مدرک دکتری داشته باشی به داد درد خودت نرسی ایییییییییییییییییی نیفس کشششش من دارم میمیرم…
ماری !!!!!!! این وضع اومدنه؟!! این وضع رفتنه؟!!! من تازه میخواستم قرار بذارم همو ببینیم! بعد تو برگشتی؟!!! به این زودی؟! این چه وضع اومدنه؟! این چه وضع رفتنه؟! این چه وضع زندگیه اصن؟!
خیلی وقته که نیستی دیگه.. .
آره! گفتم شاید گلو درد و تب زیادی تو رو از پای در آورده باشه! وگرنه از این گم شدنها و سرگردانیها و حسهای غریب که از بدو تولد کلا با بوده.. .