*وطن يعني قرار بيقراري Posted by By maryami December 30, 2011Posted inUncategorized7 Comments روز آخر ناهار خانه خاله جان, داداشه بلند گفت حیف شد تعطیلات تموم شد. کاشکی نمی رفت مریم! همه خندیدیم. خوبی خانواده و ایران این است که هر دفعه می…
خواننده نه خاموش من Posted by By maryami December 28, 2011Posted inUncategorized2 Comments لب تاپم گم نشده است همین جا سرجایش نیمه شکسته و خسته است. خودم اما, چند صباحی است گم شده است به همه جا سر زده ام اما هنوز هم…
خوش اومدی زمستون Posted by By maryami November 23, 2011Posted inLife Stories, Montreal14 Comments یک آدم کویری حتی اگر در نزدیکی قطب شمال هم باشد وقتی از پنجره بیرون را نگاه می کند و دانه های برف را می بینید از ته دل ذوق…
تلاش کنید تا بمیرید Posted by By maryami November 20, 2011Posted inLife Stories, Montreal2 Comments بعد یک هو وسط مهمانی یادم افتاد که یک جایی توی زندگی به خودم قول داده بودم تک تک نداشته هایم را از زندگی پس بگیرم و نگذارم لحظه رفتن…
iUs mission accomplished Posted by By maryami November 20, 2011Posted inLife Stories, Montreal بعد نمک زندگی می شود همین چیزها که صبح اول صبح با صدای تلفن یک سیستر اوسکول شده بیدار شوی که بینی باز هم توانستی برای تولدش سورپرایزش کنی با…
نیمه پر نبودن گودر Posted by By maryami November 10, 2011Posted inLife Stories, Montreal1 Comment این ترم تصمیم گرفته بودم خودم رو مجبور کنم به هر نحوی شده چند تا کار رو جزو برنامه های روزمره ام بذارم. اولیش کلاس ورزش بود که مدتها بود…
فرصت ها را بچسب Posted by By maryami November 6, 2011Posted inGeneral, Idea1 Comment فرصتی که از دست رفت, رفت!
در مدح تحصیل Posted by By maryami October 26, 2011Posted inUncategorized3 Comments از مزایای دکترا خوندن اینه که دیگه هیچ مشکلی برات رنگ رو رو نداره. به قولی آب که از سر گذشت چه یک وجب !چه صد وجب
رنگم ببین و حالم مپرس Posted by By maryami October 13, 2011Posted inLife Stories, Montreal1 Comment بعد حال و روزم طوری شده که وقتی امروز کلاس سمینارم, دو ساعت زودتر از وقت خودش تموم شد از شعف به دست آوردن دو ساعت وقت خالی برنامه ریزی…
کفش هایم کو؟ Posted by By maryami October 3, 2011Posted inLife Stories, Montreal3 Comments ایران که بودم هیچ وقت کفش هام عمر دراز نداشتند و هنوز اسفند همون سال تموم نشده از شکل افتاده بودند. با خودم می گفتم مال آفتاب سوزان کویره که…