اين وبلاگ تا اطلاع ثانوي به علت نقاشي اتاق وبلاگر مورد نظر،
مسدود مي باشد!
لطفا برو كنار آقا رنگي نشي!
من چه انسان بي ربطي هستم!
دو هفته است جناب پدر به
كربلا رفته است،
و من،
شديدا دلم براي هـايده تنگ شده است!
جالب است،
بعضي ها،
آنقدر مهربانند،كه خود را صاحبم مي دانند،
آنقدر دلسوز، كه به جـايم تصميم مي گيــرند،
آنقدر مطمئن، كه يك لحظه در تصميم خود شك نمي كنند،
آنقدر حساس، كه حتي نمي توانم به آرامي به آنها بگويم«به شما چه!»
و آنقدر رقيق القلب، كه نمي توانند باور كنند من به نظرشان بي توجهي كرده ام!
من صاحبان لطيفي دارم،بايداز اين بابت خدا را شكر كنم! وگرنه حتما سقف
اتاق به دليل ناشكري بر سرم خراب مي شود!!
هوا بس ناجوانمردانه گرم است!
وقتي يك مسئول زيراكس كار خود را به درستي انجام نميدهد،
نتيجه اش براي من چيزي جز از دست دادن يك سوال در
امتحان خبره نمي شود،
و
من همچنان در حال سوختنم:(
يه ضرب المثل انگليسي ميگه :
"دستي رو که نميتوني قطع کني ببوس"
سيستم خبره=سوكس!!
فقط مي سوزم از اونجايي كه هر چي خنگول تو كلاس بوده
فقط همون يك دونه سوالي كه من اشتباه نوشتم رو كامل
و درست و دقيق و مرتب حل كرده..!
تنها
و تنها
يك قدم،
تاتبديل شدن به
شخصيتي كه هميشه از آن متنفر بودم،
فاصله دارم!
كروكديل راست ميگه،
چه معني داره آدم تو اين گرماي تابستون،
آدم برفيش رو بياره تو كوچه!؟!
موضوع پروژه: سيستم خبره اي طراحي كنيد كه
بيماري سارس را در بيمار تشخيص دهد!
نام ارائه كننده:مريم آ دات بلاگ اسپات دات كام
نام درس :سيستم هاي خبره
نام استاد:آقاي سيستمهاي خبره
هدف:مي نويسيم تا نمــره بگيريم!!
دوست خوبم،
بهت تبريك ميگم!
تو پر روترين آدمي هستي كه به عمرم ديدم.
از اينكه واژه اي با نام«شرمنده شدن»را در هيچ
جاي زندگي قشنگت تجربه نكرده اي خوشحال باش!
تو معركه اي!
مخصوصا در كم كردن روي سنگ پاي قزوين!
اين قدر،
من بدم مياد از اين وبلاگهايي كه نظر خواهي ندارندا،
آدم نمي فهمه كجا بره علكي از نويسندش تعريف كنه!
والا!
IT:
اولـين و احتمالا بهتـرين امتحان آخرين ترم من!
يكسال گذشت....
انالله و انا اليه راجعون
با كمال تالم و تاثر يك سالگي اين وبلاگ را اعلام مينمايم
به اميد آنكه خداوند همه وقت كشان را مورد رحمت و
آمرزش خود قرار دهد..!
...........................................................................................
آن روزهــــآ...
اولين هـــــا:
اولين وبلاگي كه خواندم:زهرا
آنقدر حسوديم شد كه تا دو شب
خواب نميرفتم كه چرا من تا حالا
وبلاگ نداشتم.
اولين ميلي كه در مورد وبلاگم داشتم:دهقون
آن روزها يادم است هنوز يك هفته نشده بود كه
مينوشتم كه از دهقون يك ميل با اين شرح گرفتم:
«از نوشتنت خوشم مي آيد عين خودم مينويسي :
كوتاه،عصباني،پر مدعا!!»
و الان بعد از يكسال مانده ام چگونه توانسته بود
اين را دريابد چرا كه چيزي جز آنگونه كه او گفته
بود،نبودم.
اولين خيرمندي كه در وبلاگستان ديدم: احسان پريم
دومين وبلاگي بود كه بعد از زهرا خواندم،آنقدر از يك تكه
از شعرش خوشم آمده بود كه تا چند روز به آن مي خنديدم .
اولين چيزي كه در مورد وبلاگ نوشتم:
از وب لاگ نوشتن خوشم مي آيد راه خوبي براي كشتن
زمان هست يك روش جديد براي فراموش كردن بدبختيها
اميدوارم خيلي زود ازش خسته نشم.اين آخرين كوچه
علي چپ من در اينترنت هست..!
اولين جايي كه به طور رسمي معرفي شدم:تحصيلات
بعد از يك مدت كوتاه كم كم داشتم از نوشتن وبلاگ
زده ميشدم كه يك روز متوجه شدم اسمم به اسامي
وبلاگهاي تحصيلات اضافه شده است آنقدر ذوق زده
شدم كه تا الان ديگر آن زدگي به سراغم نيامد..!
اولين جايي كه نبايد مي بودم:مسابقه وبلاگهاي برتر فارسي
با خواندن يك ميل تبريك از يكي از وبلاگ نويسها متوجه شدم
كه اسمم جزو پنج نفر برتر وبلاگهاي شخصي اعلام شده است
هرچه فكر كردم دليلي براي بودنم نيافتم جز اينكه دوستانم
با راي دادن بيجا به من لطفشان را در حقم تمام كرده بودند.
اولين فايده اي كه از وبلاگ بردم:تايپ كامل گزارش كار آموزي
تا قبل از نوشتن در وبلاگ تايپ كردن برايم سخت ترين كار بود،
اما همه گزارش كار آموزي ام را ظرف چند ساعت تايپ كردم
و اين از نظر خودم يك شاهكار بزرگ به حساب مي آمد.
و بالاخره
اولين و آخرين شعار من در وبلاگ نويسي:
كم بنويس هميشه بنويس!
كم نوشتن بهتر از هرگز ننوشتن است!!
اين لينك رو باز كنيد ،صبر كنيد تاخوب لود بشه،
بعد كامل ببينيدش،بعد اگر خيلي بهتون احساس
وطن پرستي دست داد،بريد تو خيابون براي
گرفتن آزاديتون داد بزنيد!
آخه الان چند روزه داد زدن خيلي مد شده!
هر موقع
خسته اي،
گرسنه هم هستي،
تازه هم از دانشگاه اومدي،
كلي هم از ذهنت كار كشيدي،
يك چند جا هم برات حالگيري شده ،
بنشين فــكر كن،خـــــــوب فــكر كن،
خيلي حال ميده!! امكان نداره چيزي وجود
خارجي داشته باشه و تو زير سوال نبريش!!
بعد در همون موقع يك تصميم جانانه بگير!!اين
بيشتر حال ميده !محاله بتوني فقط تا يك ساعت
بعدش زير بار يك دونه اش بري..!
بعد بنشين وبلاگت را بنويس،
آي ميچسبه ملت بهت لقب ميدهند!!
دپرس، نا اميد، منفي باف ،ماليخوليا،پسي كوزيوم..،
بعد كه همه اين كارات تموم شد،برو بگير راحت بخواب،
آي حــال ميده، هر چقـــدر زور ميزني خوابــت نمـي بره،
آي حــال ميده!!
آخ كه چقدر زندگي دل انگيز است!بياييد با هم مهربان باشيم: (
يكي بگه آخه پدر من،صبح كله سحر كي فوتبال
نگاه ميكنه!!حالا فوتبال هيچي،ميگردي ميگردي
يك فيلم جنگي،بزن بزن كه همديگر را هشتاد
قسمت ميكنند پيدا ميكني كه چي!!
هر چي ميگم آخه پدر من صبح اول صبح ،بگذار
يك موسيقي ،ترانه اي ،آهنگي گوش بديم ،يك
كم روحيه مون شاد بشه،به خرجش نميره كه
نمي ره!آخه يكي بگه تو كه تو عمرت آزارت به
يك مورچه هم نرسيده ازديدن اين فيلم ها
چي گيرت مياد!!
آخه پدر من،يك كم فيلمهاي مهربون ببين،
روحت لطيف بشه!
والا!
هر آن كس كه دردِ دندان دهد،
نان دهـــد!
ضرب المثل:
اگر ميخواي كسي رو اذيت كني،
برو به دوستش زيادي محبت كن..!!
خيلي برام اهميت نداره يكي حيفش بياد به بقيه محبت كنه،
چندان برام مهم نيست كسي زورش بياد علمش رو به بقيه بده،
چيز زياد مهمي نيست كه يكي دلش نياد كاري براي بقيه انجام بده،
اما
خيلي برام مهمه،
نبودن آدمهايي خسيسي كه حتي براي خريدن يك هديه كوچك هم
ضربان قلبشون بالا ميره...!
كلا سعي ميكني يك كاري انجام بدي كه در شأنت باشه،
يا اينكه در درجه اول برات مهمه كه بهت خوش بگذره؟؟
تنها به اندازه خوردن دو خط ديگه حرف ظرفيت دارم.
احساس ميكنم همين روزهاست كه به خاطر خوردن غير
مجاز حرفهايم دچار خفگي بشم ..!
منحوس تريـــن:
منحوس ترين موجود دنيا:دندان پزشك ِمن،
منحوس ترين مكان دنيا:دندان پزشكي،
منحوس ترين ترين كلمه دنيا:دندان،
منحوس ترين درد دنيا:دندان درد،
واي دندونــــم:((
من هر موقع ميخواهم به كسي هديه بدهم، حتما قبلش چند بار
سعي ميكنم خودم را جاي طرف مقابلم بگذارم و اينجوري بفهمم
موقع ديدن هديه ام چه احساسي بهش دست ميده،
اما نمي دونم چرا هر وقت كه عصباني ام و يك حرفي ناجور تو گلوم
گيره كرده ،امكان نداره حتي يك لحظه بتونم خودم رو جاي كسي
كه قراره سرش اين بلاها رو بيارم بذارم،
و خوب اين كاملا طبيعيه كه هيچ وقت نتونم احساس قشنگ
كسايي كه سايه ام را با تير مي زنند رو درك كنم...!
عزيزم،
باور كن همه ميدونند تو چقدر آدمِ باحالِ با كلاسِ با محبتِ با مزهِ
باشعورِ مهربون ِخوشتيپِ آروم ِعاقلِ دوست داشتنيي هستي،
تو رو خـدا ينقدر براي اثباتش به بقيه خودت رو خسته نكن!
آخرش از دست ميري هــــا;)
يك روز سبز،همراه با طبيعت سرسبز،سرشار از گوجه سبز:)
اين روزها،
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد!
كه بنشينم براش ساعتها حرف بزنم،بدون اينكه نگران اين باشم كه از
حرفهام حوصله اش سر بره و نگرانم بشه،
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
يك مجسمه كه هر وقت دلم بگيره يا ناراحت باشم بتونم راحت حرفهام
رو بهش بزنم بدون اينكه مجبور باشم براي همه حرفهام دليلي بيارم كه
از نظر اون قابل قبول باشه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه هر وقت از زمين و زمون به تنگ اومدم بتونم با خيال راحت بهش تكيه
كنم،بدون اينكه نگران اين باشم كه امكان داره هر لحظه پشتم رو خالي
كنه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه بهش بگم چقدر از بودنش خوشحالم ،چقدر بهش احتياج دارم، بدون اينكه
نگران اين باشم يك روزي از احساساتم سوء استفاده ميكنه و امكان داره
ظرفيتش رو نداشته باشه.
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،
كه هيچي نفهمه ! نفهمه چقدر گرفته ام،چقدر ناراحتم،چقدر ناراضيم و
مجبور نباشم هر دفعه باز خواستش كنم كه چرا من رو نميفهمي!
دلم فقط يك مجسمه ميخواهد،به خدا فقط يــــكي!
بهينه ترين راه براي عصبي كردن كسي كه از شدت عصبانيت تنها
آرزوي كنوني اش خفه كردن تو با دستان نازنينش هست:
سكوت!!
اعتماد:
نکردنی ترين چيز در عالم!
دو نقطه ايكس اينتر:
استادِ شناختِ روحيات ملل!!
تا حالا:
اونقدر خسته بودي كه خوابت نبره،
اونقدر خوابيدي كه ديگه نتوني بخوابي،
اونقدر خنديدي كه نتوني حرف بزني،
اونقدر گريه كردي كه نفست بالا نياد،
اونقدر ناراحت شدي كه بخواي داد بزني،
اونقدر خوشحال بودي كه بخواي فرياد بزني،
اونقدر يك خاطره برات جذاب بوده كه اصلا يادت نره،
اونقدر يك حادثه فجيع بوده كه تا آخر عمر فراموشش نكني،
اونقدر از كسي خوشت اومده كه نتوني از ذهنت پاكش كني،
اونقدر از كسي بدت اومده كه هيچ جوري از حافظه ات بيرون نره،
تا حالا،
در اوج
خستگي
نا اميدي
دلتنگي
تو وبلاگت
چرنديات
نوشتي؟؟
اينجا يك تست روانشناسي رنگ هاست كه خيلي جالبه،
نتيجه تست من به طور خلاصه اين اومد:
به شدت مراقب خويش است و از خود محافظت ميكند !!