Posted by By maryami May 8, 2007Posted inUncategorized مجال نوشتن نبود راه طولانی بود و زمان کوتاه. به سفر رفته بودم سفری دراز چونان خواب طولانی جزیره پینانگ جزیره لنکاوی بی نهایت زیبا فراتر از حد بیان .…
Posted by By maryami May 3, 2007Posted inUncategorized باور میکنی اگر بگویمت من, نیمه های شب دیشب خدا را در تمام سلولهای بدنم حس کردم ها؟
Posted by By maryami April 24, 2007Posted inUncategorized24 Comments کام آن دی ار گاد آی وانا کیس یو! اون درسهای کذایی /پروژه های کذایی /امتحانهای کذایی و ترم کذایی تمووووووووم شد!
Posted by By maryami April 24, 2007Posted inUncategorized من و کودک درونم لج باز است. صبحهای روزهایی که امتحان و پروژه دارم میخواهد بخوابد ,هرچه منطق به خوردش میدهم که امروز روز مهمی است اگر بخوابی فلان میشود…
Posted by By maryami April 15, 2007Posted inUncategorized شماره ده : اگر روزی به کسی برخوردی که شادمانی ات را گرفت ؛ موهایت را بست ؛ برایت جمع و تفریق کرد ؛ خوشتری ات را زیر پا گذاشت…