چهار صد و پنحاه کیلومتر مانده به کولالامپور: اکنون که بعد از گذراندن یک شبانه روز سخت و پر استرس و بی خواب از یک خواب دوازده ساعت متوالی بیدار…

دلم می خواهد چشمانم را آرام ببندم و وقتی باز کردم جمعه چهار جولای باشد و همه چیز به خوبی تمام شده باشد.

شنبه 14 جون 2008 پرخنده ترین روز در مالزی مثل سگ خندیدیم از سگ بدتر از بد،بدتر در حد مرگ! با یک عدد دوست شیطون و پایه. .... فکر می…

او تازگیها دچار یک بیماری عجیب شده است که نمی داند برای درمانش باید به چه متخصصی مراجعه کند.او اولین نشانه های بیماری ناشناخته اش را در کتابخانه مرکزی دانشگاه…

من به جای خمیر دندان شامپوی نرم کننده روی مسواکم می ریزم من در طی یک هفته سه بار به جای شکر, نمک در نسکافه ام می ریزم من اشتبــاهی…