او تازگیها دچار یک بیماری عجیب شده است که نمی داند برای درمانش باید به چه متخصصی مراجعه کند.او اولین نشانه های بیماری ناشناخته اش را در کتابخانه مرکزی دانشگاه در حالیکه به جای درس خواندن مدام با مپینگ در مورد بقیه حرف میزد متوجه شد. او یک لحظه احساس کرد انگشت شصت پای راستش داغ شده است .او ابتدا این موضوع را با توجیه گرمی آب و هوای استوایی, بارندگی زیاد اخیر و نوع کفش اسپرتش نا دیده گرفت.
نشانه بعدی بیماری موقعی بارز شد که او در اتاقش با مپینگ و یک دوست ایرانی دیگر در حال صحبت در مورد بی مزه ترین موضوعات روز ازجمله نقش زنان در فعالیت های مردان و تفاوتهای فرهنگی سه کشور چین, ایران و مالزی بود. او در حالی که سعی میکرد بحث را از بیمزگی بیرون بیاورد یک لحظه احساس داغی تندی در انگشت شصت پای راستش کرد.او موضوع را برای بار دوم با توجیه خستگی روزانه / کمبود ویتامین ب شش و عوارض داروهای پوستش نادیده گرفت.
سومین مرحله از نشانهء بیماری موقعی آشکار شد که او و مپینگ در خانه جدید مپینگ با یک خانم هندی بدلهجه در مورد فواید استقلال زنان و نقش تحصیلات زن در زندگی آینده خانواده بحث کسل کننده ای داشتند. او یک لحظه احساس داغی تندی در انگشت شصت پای راستش کرد و متعجبانه با انگشتان دیگرش به اندازه گیری میزان داغی کف زمین پرداخت . او هرچه کرد نتوانست توجیهی برای بیماری ناشناخته جدیدش بیابد و کم کم نگرانی به درونش راه پیدا کرد…
او نام بیماری جدید ناشناخته اش را مپینلانزای شصت پا نهاده است.او تصمیم گرفته است در صورت مشاهده مداوم این بیماری وصیت نامه خود را آیدیت نموده و تجدید نظری در انتخاب دوستانش داشته باشد..