آنلاین نویسی


توی کتابخونه نشستم به بهانه حل تمرینهای فردا و پس فردا که دیگه رسما خل و چل شدم از دستشون, و به جاش دارم با سودابه چت میکنم و برای برگشتن برنامه می ریزم.واقعا راست میگن که وصف العیش نصف العیش!
مپینگ دوست داشتنی بعد از کلاسش اومد کتابخونه و وقتی بهش گفتم که قراره امروز رو تا شب اینحا بمونم چشمهای تنگش ناخوداگاه گشاد شدند و گفت نه باورم نمیشه!
البته بعد از اینکه به صفحه مانیتورم خیره شد و سایتهای فارسی رو دید خندید و گفت آره دارم می بینم!
توی کتابخونه نشستم و به بهانه حل تمرینهای فردا یکی یکی وبلاگها رو میخونم.از این سر دنیا به اون سر دنیا.از اینکه خدا وبلاگ رو آفریده خیلی خوشحالم!چون خیلی کار همه رو راحت کرده مخصوصا اینکه اینجا همه رو توی یک دسته رده بندی کرده و میشه راحت هرجای دنیا که بخوای اطلاعات رو به دست بیاری.به نظرم دیگه کم کم هرکس باید برای خودش وبلاگ داشته باشه.
مپینگ داره سریال فرزندز رو می بینه یک هدفن رو گذاشته توی گوشش ولی فکر کنم نزدیکه که از کتابخونه بندازنش بیرون چون یک دفعه می بینی صورتش قرمز میشه و بلند میزنه زیر خنده! کلا این بچه عاشق فرندز هست و دیگه شده معیارش برای زندگی.و تا یک کاری میکنی میگه توی فرندز مونیکا هم همین کار رو میکنه و رز هم همین رو میگه و … .البته من برعکسش عاشق سریالهای دسپریت هاوز وایف شدم که هر شب حتما یک قسمتش رو می بینم و کلی هوس هاوز ویفی به سرم زده.
همین الان یکی از بچه ها از ایران زنگ زد که یک بسته رو برام بفرسته که متوجه شدم توی ایران پنجشنبه رو تعطیل رسمی کردند و فردا هم نیمه شعبانه و بساط عیش و نوش! باشه اشکالی نداره.من که عین بچه خوب سرم و می ندازم پایین و درسم رو میخونم اما بعدا در روز استقلال مالزی تلافی همه خوشی هایی که شما توی نیمه شعبان کردید رو در میارم…
زمان خیلی سریع میگذره فردا باید دو تا تمرین بدهم و هنوز هیچ کدوم رو تموم نکردم.این سیستم دقیقه نودی رو هنوز نتونستم توی خودم عوض کنم و همیشه تا لحظه آخر باید بدوم.
الان هم بهتره به جای آنلاین وبلاگ نوشتن کمی تمرین هام رو انجام بدهم و اینقدر مزخرف نگم.
وسط شعبانتون مبارک!