درس زدگی
دختر هندیه از استاد سخت گیر تر بود/یک خلاصه از جورنال برای آماده کردن اسلاید برام نوشت که از بس سخت نوشته بود وقتی میخواستم بخونمش مجبور بودم از جورنال اصلی بفهممش.
از هر چی صفت عجیب غریب که من توی عمرم نشنیده بودم به جای صفتهای جورنال اصلی استفاده کرده بود. و آخرم بهش گفتم که اگر این خلاصه رو برای خود نویسنده بفرستی ازت میخرنش چون از خودشون بیشتر کار کردی! که اولش ذوق کرد و یک لبخند زد و بعد گفت مریم لطفا تند تر ؛وقت نداریم ! و خلاصه اونقدر توی یک پرزنت ساده هم خودش کار کرد هم از من کار کشید که دهن هردومون صاف شد.
از خوش شانسی ما گروه اول یکیشون غایب بود و پرزنتشون کنسل شد و گروه دوم هم که اون پسر آفریقاییه رسما گند زده بود با اون اسلایدهاش و پرزنتش و از اون بدتر دختر هندی هم گروهیش بود که آ خر هم دعواشون شد و باهم قهر کردند سر اینکه این کم کاری تقصیر کی بوده و استاد که یک خانم دکتر خیلی جدی و پر حرف چینی هست , اومد بعداً آشتیشون داد و باعث شد که من بیشتر دوستش داشته باشم.
به ما که رسید از شانس خوب ما استاد به اندازه کافی از دست اون دو تا گروه عصبانی بود که اگر هم گروهی هندی- مالاییم پدر هر دومون رو در نیاوره بود , بازهم استاده راضی میشد از کارمون.
البته این که هم گروهی خیلی خوبی داشته باشی خیلی بهتره اینه که هم گروهیت اصلا تو باغ نباشه .
ولی مشکل اینه که من اونقدر الان دانشگاه زده و درس زده و علم زده شدم که دلم میخواهد بعدا وقتی برگشتم ایران یک خانه دار محض بشم و از صبح تا شب سریالهای تلوزیون رو جدی تر از زندگیم دنبال کنم ,مواظب باشم غذام نسوزه و خونه ام نامرتب نباشه و لباسم و ظاهرم خیلی دمده نباشه و البته اگر وقتی شد یک کلاس ورزش هم برای تنوع برم….