Posted by By maryami July 5, 2008Posted inLife Stories, Malaysia باورت میشود بعد از آن چند روز سختی که بر تو گذشت بعد از آن نتیجه ای که گرفتی ناگهان دوستی می آید و با مهربانی به تو هدیه می…
Posted by By maryami July 4, 2008Posted inFeeling, General او خوشحال است او موفق به ارضای به یکی از عقده های بزرگ زندگی اش شده است او دچار یک کنفرانس پیپر شده است و خوشحال است. . او حدس…
Posted by By maryami July 1, 2008Posted inLife Stories, Malaysia چهار صد و پنحاه کیلومتر مانده به کولالامپور: اکنون که بعد از گذراندن یک شبانه روز سخت و پر استرس و بی خواب از یک خواب دوازده ساعت متوالی بیدار…
Posted by By maryami June 28, 2008Posted inFeeling, General من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم, من استرس ندارم,…
Posted by By maryami June 28, 2008Posted inLife Stories, Malaysia دلم می خواهد چشمانم را آرام ببندم و وقتی باز کردم جمعه چهار جولای باشد و همه چیز به خوبی تمام شده باشد.
Posted by By maryami June 26, 2008Posted inGeneral, Idea می دونی درسته که دوستهای هم سن وسال من اکثرن ازدواج کردند, چند تا بچه تپلی دارند و کلی صاحب املاک منقول و غیر منقول هستند و من در مقابلشون…
Posted by By maryami June 25, 2008Posted inGeneral, Idea دارم فکر می کنم هیچ کاری نداره اگر قراره دروغش رو بگیم اگه قراره سر هم رو کلاه بذاریم اگه قراره برای هم نقش بازی کنیم . کار وقتی مشکل…
Posted by By maryami June 23, 2008Posted inFeeling, General می گه راه معرفت راه طولانیه باید رنج بکشی باید زمین بخوری باید زخمی بشی... با خودم می گم یعنی جای این همه جای زخم رو روی روحم رو ندیده/…