بعد از تحریر:سراب بود /خیال خام بود/هر آنجه که می پنداشتم/هر آنچه که میخواستم /شکست تلخی بود.و تجربه ای بسیار تلخ / آن هم درست وقتی فکر میکنی همه چیز…

داشت عباس قلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری اسم او بود علی مردان خان اهل منزل ز دستش به امان پشت کالسکه مردم می جست ادامه...

از وقتی خواندن "زندگی جنگ و دیگر هیچ" اوریانا فالاچی را شروع کرده ام دیگر شبها آسوده خاطر به خواب میروم و از اینکه در سال 1967 و در ویتنام…

دلم میخواهد به یک خواب طولانی فرو بروم و وقتی چشمانم را باز میکنم سی ساله باشم و درست رأس همان قله ای که می خواستم!

گمان می کردم کنون که بدین جا آمده ام دیگر از آن کدورتهای بی سبب که عاملش تنها سوء تفاهمات مسخره بود رها شده ام. اما این بازی همیشه ادامه…

کشف جدید: اگر شیفت را با R بگیرید خودش می نویسد ریال!

یکشنبهء دلپذیر –چند قدم مانده تا خط استوا : هنوز در سفرم ِسهراب را برمیدارم "شش روز مانده به تولد بیست و جهار سالگی ات" یادگاری از لیلا . با…

از پشت یک سوم: ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که زیر غلتکی می‌رود و گفتن اینکه سگ من نبود ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد…

این دلشوره های لعنتی آخر مرا از پای در میآورند..... آخر....