برای دخترم Posted by By maryami December 19, 2016Posted inGeneral, Montreal3 Comments فروردین که تمام بشود، تو می آیی و خانه مان را پر از عشق خواهی کرد.
زندگی های مادی Posted by By maryami June 20, 2016Posted inUncategorized3 Comments این دفعه در سفرم به ایران کاملن مطمین شدم که نمی شود دوباره به وطن برگردم برای زندگی بس که به زندگی ساده و صادقانه خودم در شهر عادت کرده…
هیجان های برعکس! Posted by By maryami March 21, 2016Posted inUncategorized1 Comment سیستر کوچک: من آنقدر که برای دیدن مایکل هیجان دارم برای مراسم عروسیم ندارم. من: من آنقدر که برای دیدن تو در شب عروسی ات هیجان دارم برای به دنیا…
مادر شدن Posted by By maryami January 18, 2016Posted inGeneral, Idea1 Comment خط باریکی بین خود را فراموش کردن یا نکردن.
زندگی بر عکس Posted by By maryami January 7, 2016Posted inGeneral, Idea1 Comment اگر به جای اینکه مرتب وزن اضافه کنم و پول هایم را از دست بدهم وزن از دست می دادم و پول اضافه می کردم حال و روزم خیلی بهتر…
در باب پذیرفتن خویش Posted by By maryami January 5, 2016Posted inGeneral, Idea همه چیز به این برمی گردد که واقع بینانه شرایطی که داریم را اول بپذیریم بعد اگر خواستیم و شرایط تحت کنترل ما بود تغییرش دهیم.
دلتنگی Posted by By maryami January 3, 2016Posted inUncategorized خانه، هنوز بوی سیستر را می دهد. تا وقتی که سبزی های خورد شده مخصوص ماست و خیار در فریزر تمام نشده است، یادش در خانه با ماست.
مادر شدن Posted by By maryami January 3, 2016Posted inUncategorized1 Comment یعنی تبدیل شدن به یک ماشین مراقبت خستگی ناپذیر.
برای پسرم Posted by By maryami December 10, 2015Posted inLife Stories, Montreal5 Comments من و تو هر دو در یک فصل به شهر آمدیم. من در یک روز سرد دسامبر و تو در یک روز نوامبر که سردی هوا با حضورت اصلن احساس…