زندگی های مادی

این دفعه در سفرم به ایران کاملن مطمین شدم که نمی شود دوباره به وطن برگردم برای زندگی بس که به زندگی ساده و صادقانه خودم در شهر عادت کرده…

هیجان های برعکس!

سیستر کوچک: من آنقدر که برای دیدن مایکل هیجان دارم برای مراسم عروسیم ندارم. من: من آنقدر که برای دیدن تو در شب عروسی ات هیجان دارم برای به دنیا…

زندگی بر عکس

اگر به جای اینکه مرتب وزن اضافه کنم و پول هایم را از دست بدهم وزن از دست می دادم و پول اضافه می کردم حال و روزم خیلی بهتر…

در باب پذیرفتن خویش

همه چیز به این برمی گردد که واقع بینانه شرایطی که داریم را اول بپذیریم بعد اگر خواستیم و شرایط تحت کنترل ما بود تغییرش دهیم.

دلتنگی

خانه، هنوز بوی سیستر را می دهد. تا وقتی که سبزی های خورد شده مخصوص ماست و خیار در فریزر تمام نشده است، یادش در خانه با ماست.