Total Nonsense Posted by By maryami March 28, 2014Posted inGeneral, Idea او مثل اسب همیشه در حال دویدن بود. یک روز با خودش فکر کرده بود شاید بهتر باشد برود و با اسب ها زندگی کند. اما با خودش فکر کرده…
سال نو پر از محبت Posted by By maryami March 21, 2014Posted inGeneral, Idea, Life Stories, Montreal رزولوشون امسال من در یک چیز ختم می شود: وقتم را بیشتر به آدمهایی که دوستشان دارم و دیدنشان خوشحالم می کند اختصاص بدهم.
بهار برفی Posted by By maryami March 21, 2014Posted inGeneral, Life Stories, Montreal سکه های روی میز هفت سین را ریختم داخل ظرف مردی که ساعت هشت صبح به وقت شهر برفی در مترو گیتار می زد. انگار بین همه آدمهایی که تند…
برای دخترم Posted by By maryami March 16, 2014Posted inGeneral, Idea یک آدم عاقل و سالم و بالغ، به جای رقابت با دیگران، با خودش رقابت می کند. بگذار بقیه وارد بازی رقابت شوند، تو اما عاقل بمان.
اعتماد به نفس Posted by By maryami March 11, 2014Posted inUncategorized یک سوالی که من از خودم دارم اینه که این همه اعتماد به نفس دوران دهه بیست، از کی و کجا بر من یک دفعه نازل شده بوده؟ . تنها…
هیچ کس مثل تو نبود Posted by By maryami March 9, 2014Posted inFeeling, General مپینگا پیغام گذاشته که خوشحاله که خوشحال ترین روزم توی مونترال رو باهاش شیر کردم و این که می فهمه چرا خوشحالم چون شاهد بوده تمام روزهای لنگه استوام رو…
روایت داریم Posted by By maryami March 7, 2014Posted inGeneral, Life Stories, Montreal خواب بعد از دفاع پی اچ دی از هفتاد سال عبادت برتر است.
کارمند تا کجا Posted by By maryami March 3, 2014Posted inGeneral, Idea, Life Stories, Montreal یک کارمند نمونه کارمندی هست که موقع یادگرفتن کار به این فکر می کنه که اگر مدیر تیم و چهار نفر اعضای با سابقه تیم فردا صبح همه خودکشی دسته…