به موقع رسید Posted by By maryami September 30, 2009Posted inFeeling, General پیغام داده بودید به یکی از دوستان . پیغامتان رسید درست موقعی که کلافه و سرگردان سرچهار راه ایستاده بودم موقعی که تصمیم گرفته بودم دیگر سخت نگیرم خودم را…
گرمای حیاتم آرزوست Posted by By maryami September 29, 2009Posted inFeeling, General روحم سردش شده است هی یخ میزند توی گرما انگار چله زمستان باشد انگار این همه آفتاب داغ استوا تیکه های تگرگ باشد که از آسمان بر سرش فرو می…
This pain is just too real Posted by By maryami September 27, 2009Posted inGeneral, Idea می دونی غربت و دوری از وطن, مشکلات خاص خودش رو داره اما وبلاگ خوندن بدون موس ازهمش بدتره!
صبح شنبه دلتنگی Posted by By maryami September 26, 2009Posted inFeeling, General خوشحالم,آرامم, اخلاقم خوب است, دیگر افکار منفی ندارم, لباسهایم را شسته ام, صبحانه ام را تمام و کمال خورده ام. لیوان چای به دست می نشینم پای لب تاپ تا…
روزمرگی Posted by By maryami September 25, 2009Posted inLife Stories, Malaysia لیدر تیم از پیش رییس برگشته, قرمز شده و احساس میکنم کلی استرس بهش وارد شده. می دونم که اینجور وقتها نباید سوال بپرسم, نباید هیچی بگم تا وقتی همه…
Hide Posted by By maryami September 24, 2009Posted inFeeling, General بعضی ها حتی شیر آیتم هایشیان هم روی اعصاب است. لااله الا الله! پ-ن) با تشکر از دوست عرب عزیزمون که من رو در تصحیح اشکال املایی ام شدیدن یاری…
ما ایرانی ها Posted by By maryami September 23, 2009Posted inLife Stories, Malaysia چند کلمه حرف حساب!
زیر آبشار باید رفت, خیس باید شد Posted by By maryami September 22, 2009Posted inGeneral, Idea هنوز هم معتقدم آدم باید با آدمی نشست و بر خاست کند که خوشی کردن را بلد باشد, نه که هی فکر کند, خیال ببافد , حرف بزند, غیبت کند…
شعر نو Posted by By maryami September 22, 2009Posted inFeeling, General3 Comments قرمه سبزی با لیمو ترش و دوغ می خورم و دوباره جان می گیرد لحظه های بودنم. م بده!
Where do i begin Posted by By maryami September 19, 2009Posted inFeeling, General, Life Stories, Malaysia مثل سگ باران می بارد من چتر ندارم, بر می گردم بالا چترم را بیاورم. باران را پیش بینی نکرده بودم. گرچه این روزها همه پیش بینی هایم بدجوری بر…