March 2004 | Main | May 2004
يك قانوني هست كه ميگه:
هر وقت ديدي خيلي داره سرت غر ميزنه،
بدون يكي از تو بهترون بهش چراغ سبز داده!
لحظه هاي مـــاندگـار من!
چه زود برايم آسماني شُديد...
انتهــاي
حمــاقت
منم!
متاسفم دوست عزيز!
شما تاريخ مصرفتون خيلي زودتر از اونچه
كه فكرش رو ميكردم به انقضا رسيده!
لطفا كمربندتون رو مــحكم ببنديد،
ميخــوام از حافظه ام با مخ پرتتون
كنم بيرون!
چهار خونه هاي وسط روميزي:
از سري داستانهاي رسيده از استاد خدايي!
بارها و بــارها بايد خواند...!
متاسفم!
همه اش رو خودم تنهايي خوردم!
هيچي براي غر زدن توي وبلاگ باقي نموند...
ديدي گفتـــــــــم...
و من
درس بزرگي
آموختم
امروز...
تند و سخت ميگذرد...!
«غير قابل تحمل بودنت»
را
تحمل
ميكنم!
«بگويی
باور ميکنم.
تکرار کنی
شک ميكنم.
اصـــرار کنی
رد ميکنم!»
براي سلامتي پستچي دلبر محله ما
جميعا صلوات!
نوازندگان آرامتر بنوازيد
بسي دلمان به تنگ آمده است..!
Hello! Is There Any Body out There
الان ساعت يك نصف شبه
و من دقيقا يك ساعته فهميدم يعني يادم اومده كه امشب من و سيستر تنهاييم واهل خانواده در سفرآخرت به سر مي برند!
البته به قول باباهه من كه هميشه تو غارمم و برام فرقي نميكنه بيرون از اتاقم موجودات زنده ديگه اي باشند يا نه!
اما خوب به هرحال اين روزها آدم چيزهاي چرند پرند زياد ميخونه تو روزنامه ها و ترس برش ميداره!
خلاصه با هزار بدبختي سيستر روراضي كردم كه بياد تو اتاق بغلي بخوابه بلكه احساس ترسم كمتر بشه!خودش كه انگار در عالم ملكوت به سر مي بره ،عين خيالشم نيست!
الان كه دارم خودم رو با نوشتن اين مزخرفات سرگرم ميكنم يك صدايي اومد اومدم برم ببينم چه خبره!بعد گفتم ولش كن اگر دزدي هم باشه خودم هر چي دلش ميخواد بهش ميدم،
به شرطي كه دست به وسايل من نزنه!!
(همينه كه دهن همه رو سرويس كردم از بس تو وبلاگم نوشتم پَستم پَستم!)
دختر خالهه يك ساعت پيش زنگ زد گفت فردا صبح ساعت 5 زنگ ميزنه پايه بشيم درس بخونيم!اينجوري كه داره پيش ميره من تازه 5 خوابم مي بره و مجبور ميشم وقتي زنگ زدعلكي بهش بگم كه آره من بيدارم و قراره الان شيرجه بزنم تو كتابام!بعدش هم تا لنگ ظهر بخوابم و اون هم از ذوق اينكه من دارم درس ميخونم باهاش،كلي خر بزنه!(پسر خاله مكرمه خواهشا اينها رو خوندي نرو براش تعريف كن!سر از تنم جدا ميكنه!)
هر چي فكر ميكنم ميبينم خيلي زور داره دوباره بخوام connect بشم اينها رو بذارم تو وبلاگ!از يك طرف هم ميدونم فردا صبح كه عقلم بياد سر جاش عمرا اين مزخرفات رو پابليش كنم!
فعلا سر دو راهي عظيمي موندم!اگر ديدين پابليش شده، بدونيد ضمير نا خودآگاهم بركودك درونم غلبه كرده و اين چيزها پابليش شده!
فعلا
شب خوش!
من
پستم!
و
دهن بين،
نيز!
زمان:3:20 دقيقه عصر يك روز بهاري!
باباهه همچنان در خواب غفلت،من كتاب my fair lady ام رو ميخوانم و در ذهنم از اليزا يك تصور بامزه ميسازم،صداي گوش خراش تلفن،يكي سرم داد ميكشد :پس چرا نيومدي،بايد ساعت 3 اينجا باشي !!داره نوبتت ميشه!
منشي باباهه زير بارساختن يك دروغ مصلحتي براي پدر نميرود تا بلكه با صداي زنگ تلفنش بيدار شود!
ميرويم!
زمان:4:20 عصر يك روز دل انگيز بهاري!
افراد حاضر در جلسه:رييس دانشگاه،معاون امور آموزشي،رييس آموزش،آقاي دكتر ايكس و اون خانوم خوشگله كه تازه دكترا قبول شده!
موضوع جلسه:آيا هست كسي كه ما خوشمان بياد و كارشناس آموزشش كنيم!؟
رييس دانشگاه :ايشان كه دانشجوي خودمان بوده اند مي شناسيمشان!
دكتر ايكس بلند بلند سوابق كاري مشخصات و اطلاعات نوشته شده در فرم پذيرش را ميخواند!
شروع مي شود!
دكتر ايگرگ:
كارتان در ايرانگردي ـ جهانگردي ربطي به كامپيوتر دارد!؟
( نگاهي به چهره بدون سبيلش ميندازم ودر ذهنم يك گربه بدون سبيل را تصور ميكنم!)
مي:نخير!
اسم و آدرس شركتهايي كه تدريس خصوصي داشته ايد چيست!؟
مي:فلان جا و بهمان جا!
فكر نمي كنيد شما كه ASP وData Baseبلد هستيد اينجااستعدادتان هدر مي رود!
مي:نخير!
شما تصور كنيد درسر يك جلسه امتحان هستيد دوستتان در حال مشروط شدن است و بايد اين درسش را حتما پاس كند آيا به او تقلب مي رسانيد:
مي:حتما!اگر بشود مراقب جلسه را دو در كرد كه صد درصد!
يعني تقلب مي رسانيد به او چون دوستتان هست!
مي:اگر دوستم هم نباشد اينكار را ميكنم!
يعني شما اينكار را هم در دانشگاه كرده ايد!؟
مي:بستگي به جو جلسه داشته است،اگر مساعد بوده است كرده ام!
رييس دانشگاه چشم غره ام ميرود!!
و اگر من از شما بخواهم در آموزش نمره فلاني را عوض كنيد اينكار را ميكنيد ؟
مي:شرمنده!
چرا!؟شما كه حاضريد تقلب بكنيد پس چرا اينكار را رد ميكنيد!؟
مي:اگر اينكار را براي شما بكنم پس فردا خانوم ايكس هم از من ميخواهد اينكار را برايش بكنم!و اين چيزي جز دردسربراي من نمي شود!
خانوم خوشگله از خنده دارد منفجر مي شود!من كاملا جدي ام!
دكتر ايگرگ:
من كسي را ميخواهم كه هر چه من ميگويم انجام دهد نه آنچه كه قوانين ميگويد!
(دارد ترفند فكري ميزند)
شما جاي من بودي چه كسي را پذيرش ميكردي!؟
مي:شما با من متفاوتيد،من نميتوانم جاي شما فكر كنم!
دكتر ايكس را يواشكي ديد ميزنم سعي ميكند خنده اش را از من پنهان كند!!
خانوم خوشگله :
شما كلا كاري راكه انجام ميدهيدفكر ميكنيد يا احساسات خود را دخيل ميدهيد!
(خوب است كه نميخواهند قاضي انتخاب كنند!)
مي:من آنقدر فكر ميكنم هميشه كه از فكر كردن خفه مي شوم تا به يك نتيجه كوچك برسم!
دكتر ايكس:يعني استخاره نميكنيد هيچ وقت!؟
مي:هرگز!
رييس اموزش نيشش را باز ميگذارد و مي پرسد:
يعني در ازدواج هم حاضر به استخاره نيستيد!؟
مي:تا حالا كه استخاره نكرده ايم!
نيشش همچنان باز مي ماند!
دكتر ايگرگ:
بعضي ها ميگويند كه ما مهندس هستيم و اين در شان ما نيست كه كاري جز با كامپيوتر انجام دهيم!آيا اعتراضي به اينكه در آموزش شايدكاري پيش آيد كه به كامپيوتر ربطي نداشته باشد،نداريد؟
مي:من براي ليسانسم هيچ ارزش قايل نيستم!ليسانس كنوني به اندازه سيكل زمان مادر بزرگ من هم ارزش ندارد!
خانوم خوشگله تاييدم ميكند با صداي نسبتا بلندي ميگويد:
آ...، مختصر و مفيد!
دكترايگرگ از اينكه نتوانسته است بپيچانتم ناخشنود به نظر مي رسد!
دكتر ايكس لبخندي يواشكي تحويلم ميدهد و رييس دانشگاه از
حضورم تشكر ميكند!
خوش و بشي ساده ميكنم و ميروم،
تا بقيه داستان my Fair lady ام را بخوانم!
در بين راه با خودم فكر ميكنم
اگر خدا به انها يك گرم عقل داده باشد،
عمرا من را بگيرند!
تهي
بودنم
را
فرياد
ميكنم،
و
به
ابديتي
بي انتها
پيوند
ميخورم!
من،
پَستم!
اي كساني كه
به نامهربانانه وبلاگ نوشتن ما خُرده ميگيريد،
بدانيد و آگاه باشيد
كه دهقان فداكار گونه وبلاگ نوشتن،درتوان ما
نيست كه نيست كه نيست كه نيـصط...!
(عاشقانه وبلاگ نوشتن براي من،
مثل اين است كه بگويند با نوار قميشي بندري برقص!!)
به هر حال دو حالت بيشتر نداره:
يا پستچي دلبر محلمون به سلامتي
مُرده كه خيلي وقته اينورا پيداش نشده!
يا دوستهاي محترم ومحترمه درآن سوي
مرزهاي دور،دارفـاني را وداع گفتند و
مــا
كز دو جهان بي خبريم..!
از خانه كه مي آيي،
پاكتي سيگار،دستمال و
گزيده شعرفروغ،
و تحملي طولاني بياور.
احتمال گريستن ما بسيار است..
خريت خود را ثابت كرده
و هم وزن آن يونجه بگيريد!
و
من
شاعرانه ترين
احساسات خالصانه ام
را موقع شنيدن آهنگي
بس عاشقانه
در نيمه هاي شبي بهاري
با همه وجود
نثارت ميكنم:
« خلايق هر چه لايق!»
همه حرفهـــــــــا
كه آخه
گفتني نيـــــــست!
"خر خاكي خر خور به خر گفت كه خر باش!
خر گفت كه خرخاكي از اين بحث حذر باش
خر بودن و خر ديدن و خر نام نهادن
خر خواهد و ..... "
- قرتاتيزكوراكوديل
A Thousand Kisses Deep
دركوچه بي انتهاي آرام....
كاش مي دانستيم
كه هيچ پروانه پريروز پيلگي خود را به خاطر نمي آورد...!
ضد حال يعني ديدن قيافه سر تا پــا گوهر تو،
در اوج سرمستي!
آنقدر برايم مقدسي
كه نذر كردم براي عيد پاك
تو را جلوي خدايان سر ببرند،
و گوشتش را ميان كركس ها تقسيم كنند...
● من
اگر مريم پاكم
يا كه يك بوته هرز
تو به باورهاي من عشق بورز.
مترسك بر بام نتواند شدن بي نردبان!
و انسان،
حيوان دو پايي است كه دروغ نيز مي گويد!
دلم ميخواست،
به جاي همه آن N ساعتي كه
حرف زدي و زدي و زدي و زدي...
يــك لحظه به چشمــانم مي گريستي،
خستـگي را در چشمــانم مي خواندي،
و خفه مي شدي!
وقتي كه كسي رو نميخوام
وقتي كه فقط من هستم و دفترم
با يدونه مداد!
وقتي كه ميرم ميشينم يه كنار
امروز، زير آفتاب
اگر بياي جلو، كتك ميخوري
سر به سرم نزار!!
آيا هست ياري كننده اي،
كه مرا در فراگيري MT ياري كند!؟
« و بدون شرف ترين شما كسي است،
كه بيشتر از همه ادعاي شرفش مي شود!»
مريم آ(ره)
آزادي به از بند!
چه بــا لبخند،
چه بي لبخند!
بيش از اينها ،آه، آري
بيش از اينها مي توان خــاموش ماند!
اين قصه سر دراز دارد...!
وقتي من ميگم خوش گذشت،
يعني واقعا خوش گذشت،يعني فراتر از همه اون چيزي كه
تصورش رو ميكردم،
يعني....
.............
وقتي به اون نوك نوك قله مي رسي ،يك لحظه ميون همه اون
شلوغي ها و ديوونه بازي هاي ملت،با خودت كه تنها ميشي
مي بيني هيچكس نيست،هيچكس!
كه دلت بخواد بعد از فتح اون قله پر شيب و سخت يك خورده
با فكر كردن بهش آروم بشي ،يا شايدم دل خوش بشي....
Nobody yet
.............
من ترجيح ميدم وقتي قراره كوهنوردي كنيم دور و برم شلوغ باشه،
بگيم بخنديم داد بزنيم بخونيم....
اما موقع پياده روي هيچكي بام نياد please !ميخوام خودم باشم و خودم!
دوستم درست بر عكس منه!
.............
وقتي پايه داشته باشي،همه كاري ازت بر مياد،حتي بالا رفتن از ديوار
باغ مردم،يا ازديوار پشت بوم ملت عين يك گربه پايين اومدن!!
ميگم،
به شرط اينكه كه فقط يك پايه داشتي باشي!
فقط يك پا!
.............
چهارده ساعت تموم لنزه توي چشمم بود،از عجايب روزگارهيچي اذيتم نكرد،
هيچــــــي!
.............
راستش رو بخواي به آزادي و جسارت اون دختره در لحظه اول غبطه خوردم،
اما بعدش به خاطررفتارهاي مسخره وعشوه هاي قلابي واون محيط مجازي
كه براي خودش درست كرده ،خيلي دلم براش سوخت!!
oh! Poor Girl.
.............
من بالاخره به سازمان ايرانگردي ـ جهانگردي به خاطر رقم زدن ناب ترين ،
شاد ترين و گرم ترين لحظه هاي زندگيم يك شاخه گل رز هديه ميدم!
حالا ميبيني!
.............
you are the best,sure
.............
يك لحظه دلم خواست ميون همه بچه هاي خوب خوب خوب هم گروهيمون
يك نفر نيست ميشد،
سرم رو كه بالا كردم ديدم تو اين مورد حـاد،
استثناءً با همه احساس مشترك دارم!
.............
خوب وقتي اون دختره اينقدر مغرور و از خود راضيه كه من انگشت
كوچكشم نميشم تو اين مورد،
حقشه كه وسط حرفهاي مزخرف و چرند هاي بيهودش يك دفعه بي مقدمه
باي كنم و گوشي رو محكم بذارم سر جاش!!
I hate You too,my baby!
.............
ميدوني،فقط يك نفر بود،فقط يك نفر!!
يك نفر كه تونست اونقدر مايه بذاره از خودش كه تا آخرين لحظات تورمون،
همچنان از خنده دل درد بگيريم و چشامون پر از اشك باشه!
بي نظير بودي تو اين مورد!
بي تعارف!
.............
باباهه رو نگاه!از وقتي ديده جدي جدي به عنوان راهنماي توريست تو
ايرانگردي -جهانگردي short_time job گرفتم،يك جور ديگه بهم نگاه
ميكنه،اونقدر گاهي وقتها از احترامش شرمنده ميشم،كه دلم ميــخواد
بهش بگم بابا جون من هيچي نيستم!هيچي!برو اون دختره فعال
هم كلاسيم رو نگاه كن بعد يك نگاه به دخترت بنداز!
.............
فعلا كه عضلات بدنم بدجوري منقبض شده،
برم ببينم چه جوري ميشه دوباره منبسطشون كرد :(
good luck
,It wasn't a Good Day
!It was a Great Day