صفر و یک نباش

مانیکا می گه من همیشه یک جوری حرف می زنم انگار که همیشه شرایط قراره یک جور و ثابت بمونه. از اون بدتر، فکر می کنم احساسات و افکار هم…

بهار برفی

سکه های روی میز هفت سین را ریختم داخل ظرف مردی که ساعت هشت صبح به وقت شهر برفی در مترو گیتار می زد. انگار بین همه آدمهایی که تند…