برزخ Posted by By maryami October 25, 2008Posted inFeeling, General دلم می خواهد یک آدم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی فهمیده فقط دو ساعت وقتش را به من بدهد, به همه حرفهایم خوب گوش کند و بدون اینکه هیچ…
Posted by By maryami October 8, 2008Posted inFeeling, General هی گاد جون عربی مَرَبی بلد نیستم باهات حرف بزنم یک چند قلم تصمیم گیری اساسی دارم قربون دستت برام بگیر, بعدا حساب می کنیم!
Children of Heaven Posted by By maryami September 30, 2008Posted inFeeling, General نمی دونم چرا یک دفعه حناق گرفتم. چرا همین جوری زل زدم به حقیقت و صدام در نمیاد.انگار حق با مپینگ بود. لحظه هایی که واقعا زجر کشیدی رو نمیتونی…
برای خودم Posted by By maryami September 23, 2008Posted inFeeling, General این لحظه را ثبت میکنم که یادم بماند لحظه ای که خوابم و بیدار و نمیدانم که خوابم یا بیدار حس یک بیمار سرطانی را دارم که وقتی کاملا از…
لحظه Posted by By maryami September 22, 2008Posted inFeeling, General چرا از مرگ مي ترسيد؟ چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد؟ چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد؟ مگر اين مي پرستي ها و مستي ها براي…
everything is under control, except me Posted by By maryami September 21, 2008Posted inFeeling, General تلقین میکنیم 3 2 1 " همه چیز تحت کنترله, همه چیز تحت کنترله, همه چیز تحت کنترله, همه چیز تحت کنترله , همه چیز تحت کنترله,همه چیز تحت کنترله,…
lack of time Posted by By maryami September 16, 2008Posted inFeeling, General هوی زمان به روح مادرت قسم, یک کم آهسته تر دارم بالا میارم از این همه بدو بدو...
Posted by By maryami September 13, 2008Posted inFeeling, General وقتی یک روز صبح که از خواب بیدار میشوی و روزت را با فرانک سیناترا شروع می کنی ایف یو گو اوی از آی نو یو ویل یو ماست تل…