نتیجه

یکی از روزهای لنگه استوایی وسط یک روز کاری خیلی سخت و نچسب دایی جان طبق معمول زنگ زده بود که احوال بپرسد. گفتم دایی جان سخته کارم. گفت: سخت…

ای زندگی

یک روزی هم می آد که به جای اینکه تو هی سوار من باشی، من سوار تو باشم و هی برونم

چرا؟

درد دارد اینکه یک روز چشم باز کنی و ببینی که چند سال اخیر طرفدار اشتباه بوده ای بدون اینکه به حقیقت ذره ای شک کنی.

واقع بینی تا کجا؟

یک چیزهایی هم هست در زندگی که آدمیزاد، از همان اول راه می پذیرد که نه تنها قرار نیست بهتر شود، بلکه بدتر از این هم می شود. .

توصیه نامه

استادم که تازه باز نشسته شده و دیگه دانشجو نمی گیره، توی وب سایتش یک توصیه برای دانشجوهایی که بهش ایمیل می زدند که سوپروایزرشون بشه نوشته متنش اینجاست. فکر…