ژانر افتخارات Posted by By maryami August 21, 2011Posted inGeneral, Idea8 Comments اونهایی که افتخار می کنند توی این همه سال, هیچی عوض نشدند. یکی بهشون بگه سنگم وقتی توی جریان روخونه بیفته کم کم تغیر شکل میده روی سنگ رو هم…
دردِ چه کنم, چه کنم Posted by By maryami August 13, 2011Posted inFeeling, General5 Comments یک دلم میگه برم برم یک دلم میگه نرم نرم..
برای خودم و قند عالی Posted by By maryami August 11, 2011Posted inGeneral, Idea2 Comments بعضی وقتها هم آدم بعد از این که حسابی غرهایش را سر این و آن خالی کرد باید برود جلوی آینه و به آدم توی آینه بگوید "مظلوم نمایی" دیگر…
یک روزی اونقدر بخوابی که هیچ وقت بیدار نشی! Posted by By maryami August 4, 2011Posted inLife Stories, Montreal5 Comments از صدای ماشین همسایه بیدار می شم ساعت رو نگاه میکنم یازده و ده دقیقه صبح! یک حساب کتاب دستی میکنم از دیشب که چند ساعت خوابیدم میشه ده ساعت…
داف هم وطن, خارج از وطن Posted by By maryami August 2, 2011Posted inLife Stories, Montreal5 Comments مکان: دستشویی دانشگاه زمان: ساعت پنج بعد از ظهر یک روز تابستانی, فیلز لایک یک روز بهاری موقعیت: من جلوی آینه دانشگاه, مسواک به دست, دهان پر از کف خمیر…