درسهایی از رمضان

من اگر توی زندگیم زبونم لال یک موقعیت فقر شدیدی پیش بیاد که اونقدر گرسنم باشه که الان گرسنم هست حتمن میرم غذا می دزدم و هیچ دلیلی نمی بینم…

دختر شرقی

دختر فیلیپینه واقعن چاقه . دو تا بچه هاش رو گذاشته پیش مادرش توی فیلیپین تا اینجا بتونه با شوهرش کار کنه و زندگی بهتری برای بچه هاش فراهم کنه.…

معجون فراموشی

نمی دونه که من عادت ندارم پشت سرم رو نگاه کنم, که آدمها وقتی ازم دور میشن چه زود از یادم میرند, که حافظه ام خیلی وقته دیگه نمیتونه خاطرات…

فضول , هرگز نیاسود

می دونی من دیگه باور کردم که مردم بالقوه همه فضولند, و بالذات نمی تونن جلوی فضولیشون رو بگیرند و دیگه از فضولها دلگیر نمی شم. اما نمی تونم انکار…

نشانه می بینم

یک دریچه جدید توی ذهنم باز شده انگار هرچی جلو تر می رم, بیشتر به این نکته پی می برم که هی دخترجون خفه شو زندگی جبر نیست که منطق…

graduation day

اینکه من هی دارم به خودم تلقین میکنم امروز روز مهمیه برام و باید خیلی احساسات داشته باشم و خوشحال باشم به نظر تلاش عبثی میاد و آب در هاون…

طوفان سرد

صبح اول صبح زنگ زده که راننده تاکسی مشترکمون بهش گفته دوستت معلومه که بیش از حد کار می کنه, تا من رو اینجوری متقاعد کنه باهاشون برم آخر هفته…