من گرسنه ام, حسنک کجایی

آدم است دیگر
یک دفعه دلش هوای سحری خوردن هایش با سیستر و داداش دوست داشتنی اش را می کند.
هوای خنده های آهسته و بی صدای سحری و لوس بازی هایشان سر “هیس بابا خوابند!”
هوای پدری که سحر ها از سر و صدای سحری خوردن بقیه بیدار میشد اما خودش را به خواب می زد.
هوای صدای قرآن خواندن بعد از سحری مادرش.
هوای مهمانی های افطاری با غذاهای خوشمزه ایرانی.
هوای زولبیا و بامیه افطار.
هوای آش رشته
هوای…
.
آدم است دیگر
آن هم از نوع گرسنه اش!