Instead of counting birthdays, Contemplate your blessings Posted by By maryami July 12, 2008Posted inIdea30 Comments دیگه آدم سنش که از بیست و شش بالا می ره قالب صورتیش رو باید بگذاره کنار یک چیزی بپوشه که به سنش هم بخوره :)
Posted by By maryami July 9, 2008Posted inFeeling, General یک اتفاق بد/یک اتفاق حال به هم زن/یک اتفاق لعنتی توسط همون آدمهای لعنتی و احمقی که همیشه ازشون بیزارم افتاده! و من هر چقدر سعی میکنم به خودم بفهمونم…
Posted by By maryami July 8, 2008Posted inGeneral, Idea این روزها بعضی ها چه خوب یاد گرفته اند چگونه "مهم بودن" خود را به دیگران تحمیل کنند!
Posted by By maryami July 8, 2008Posted inFeeling, General اصلا نمی تونم تصور کنم نتیجه نهایی این همه احساس سرکوب شده و خشم فرو خرده شده , چه دسته گلی از آب در میاد...
Posted by By maryami July 6, 2008Posted inFeeling, General فقط تا هفت روز دیگر بیست و شش ساله ام. این روزها دلم میخواهد تمام غریبه ها از من بپرسند هو اُلد آر یو؟ و من با اطمینان و ترس…
Posted by By maryami July 5, 2008Posted inLife Stories, Malaysia باورت میشود بعد از آن چند روز سختی که بر تو گذشت بعد از آن نتیجه ای که گرفتی ناگهان دوستی می آید و با مهربانی به تو هدیه می…
Posted by By maryami July 4, 2008Posted inFeeling, General او خوشحال است او موفق به ارضای به یکی از عقده های بزرگ زندگی اش شده است او دچار یک کنفرانس پیپر شده است و خوشحال است. . او حدس…