گمان می کردم کنون که بدین جا آمده ام دیگر از آن کدورتهای بی سبب که عاملش تنها سوء تفاهمات مسخره بود رها شده ام. اما این بازی همیشه ادامه…

کشف جدید: اگر شیفت را با R بگیرید خودش می نویسد ریال!

یکشنبهء دلپذیر –چند قدم مانده تا خط استوا : هنوز در سفرم ِسهراب را برمیدارم "شش روز مانده به تولد بیست و جهار سالگی ات" یادگاری از لیلا . با…

از پشت یک سوم: ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که زیر غلتکی می‌رود و گفتن اینکه سگ من نبود ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد…

این دلشوره های لعنتی آخر مرا از پای در میآورند..... آخر....

"ناتوانی" حس بدی هست بعضی وقتها می پیچد لای دست و پایت همه فکر هایت را محدود میکند انرژی ات را از بین میبرد و همه توانت را میگیرد "ناتوانی"…

سمی آدم: حس تعلق یعنی همانی که وقتی میروی به دبیرستانی که در آن درس خواندی می خواهی به جدیدها بگویی آهای بروید بیرون! اینجا مدرسه ما بود!