از دست اندرکاران تلکنولوژی خواهشمندیم تغییراتی در تکنولوژی موبایل
ایجاد کنند که وضوحیت صدای گریه را از لابه لای امواج تلفن از بین ببرد
و
یا لااقل کمرنگ کند.
سلام چطوري
روز زن مبارك !!
عيدي بده ...
من عيدي ميخوام اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااآ
تا 400 سال زنده باشي اين مبايل هاي ايراني درست به شو نيست كه نيست
قسمتی از : پالپ فیکشن یا قصه های عامیانه _ دیوونه ی ماریا
... آیدا و ماریا دو روح متفاوت بودند . آیدا " هومای " من بود و آرامش بخش درون پرغوغایم ، اما ماریا " لذتی دردناک " رو در کامم می ریخت آیدا و ماریا دو تجربه ی متفاوت و در عین حال بکر و شیرین بودند ...
سلام ماریا....خوبی گلم؟اینجا چه خبر شده ماریا؟...قوی و محکم باش ،چیزی نمونده تا سپیده.....برای مشکل تلفنت هم خدای مهربون توکل و صبر رو به ما عطا کرده،باهاشون بیشتر انس بگیر گلم.....خدا یارت ماریا.
جناب اردوان کاش شما هم با این تجربه ارزنده ی روزنامه نگاری و این جسارت مثال زدنی و این موفقیتهای شغلی شگرف در ورای این کامنتها بارقه های طنز را حس میکردید... طنزی که همیشه و همیشه مفر و ملجا غمها و مشکلاتمان بوده و هست... مشکلاتی که بعضا بغضی بی صدا می شوند و گاه تبدیل به هق هق های جانسوز... هق هقهایی که هزار افکت صوتی هم قادر به محو کردنش نیستند...ما هم از جنس همین هق هق هاییم جناب اردوان...
چقدر كامنت گذاران شما خانم مريمي دانشمند هست. واحد ها را خوب مي فهمند كه خر است و سگ نيست و مي دانند كه وضوحيت چقدر بي ربط است. به شما كامنت گذاران محترم تبريك مي گم . كاشكي يه خورده اونور ترشم مي ديد. علما!
كم كم منم هوس كردم دست رسي كامنتم رو ببندم
راستش تا اونجا که بنده اطلاع دارم چنین نرم افزارهایی در حال حاضر وجود داره که قادر به اعمال انواع افکتها بر روی صدای مکالمات هست اما به حضورتون عارضم فارغ از بحثهای تکنولوژیک که بنده به سبب عدم تطابق رشته تحصیلی از اون چندان سر رشته ندارم خواستم نظرتون رو به اختراعی که هم اکنون در عرصه ادبیات فارسی به ثبت رساندید جلب کنم. اون اختراع چیزی نیست جز کلمه ی وضوحیت که هر چند توسط ماشین کپی فروشها و پرینتر فروش های تیره ی بازار رضا قبلا به وفور استعمال گشته لیکن در یک وبلاگ پدر مادر دار و دات کام چون وبلاگ شما هرگز به کار نرفته بود فلذا افتخار ثبت این اختراع دربست به شخص شخیص حضرتعالی خواهد رسید. و اما چرا این کلمه تا به حال کشف نشده بود فکر میکنم به علت این بود که مصدر و ض ح تا به حال به چنین باب غریبی برده نشده بود. گمان می کنم استناد شما برای استعمال این لغت کلماتی چون انسانیت و شفافیت و آدمیت و غیره باشه که فارغ از درستی یا غلط بودن این کلمات نکته ظریف در این است که فی المثل اگر واژه شفافیت بخواهد به بابی که کلمه تازه مکشوف وضوحیت برده شده برود بایستی چیزی شبیه شفوفیت باشد لاجرم. فلذا ضمن ارج نهادن بر اختراع هوشمندانه آن سرکار محترمه خواهشمند است احتمال استعمال معادلهایی چون وضوح را نیز مد نظر قرار داده باشد که لطمات جبران پذیر وارده بر بدنهی ادبیات بدین نحو تسلی یابند و جبران شوند. ضمن آرزوی بهترینها برای جنابعالی از اطاله کلام عذر خواهی می کنم.
نظرها
سلام خوبي عزيزم مبارك باشه اين هديه من به شماست
نكاه كن
http://i10.tinypic.com/141kzg4.jpg
:))
rof0zeh | July 6, 2008 6:04 PM
Saturday, Jun 28, 2008
قسم حضرت عباس رو قبول کنیم یا دم خروس رو ؟! :دی
داستانک | June 29, 2008 3:09 AM
مريم؟اينا چيه مي نويسي؟!!!!!!! نمي گي تو فصل امتحاناي من باعث بروز افسردگي حاد ميشه!!!!!من فقط آن ببينمت!
leila | June 24, 2008 11:21 PM
سلام چطوري
روز زن مبارك !!
عيدي بده ...
من عيدي ميخوام اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااآ
تا 400 سال زنده باشي اين مبايل هاي ايراني درست به شو نيست كه نيست
rof0zeh | June 24, 2008 5:56 PM
قسمتی از : پالپ فیکشن یا قصه های عامیانه _ دیوونه ی ماریا
... آیدا و ماریا دو روح متفاوت بودند . آیدا " هومای " من بود و آرامش بخش درون پرغوغایم ، اما ماریا " لذتی دردناک " رو در کامم می ریخت آیدا و ماریا دو تجربه ی متفاوت و در عین حال بکر و شیرین بودند ...
آپم دوست ناز و دوست داشتنیم
[گل][قلب][لبخند]
آرش امید | June 22, 2008 6:28 PM
باز کی گریه کرده بزنم تو سرش؟؟!!
farzaneh | June 22, 2008 1:37 PM
سلام ماریا....خوبی گلم؟اینجا چه خبر شده ماریا؟...قوی و محکم باش ،چیزی نمونده تا سپیده.....برای مشکل تلفنت هم خدای مهربون توکل و صبر رو به ما عطا کرده،باهاشون بیشتر انس بگیر گلم.....خدا یارت ماریا.
هادی | June 20, 2008 8:12 PM
جناب اردوان کاش شما هم با این تجربه ارزنده ی روزنامه نگاری و این جسارت مثال زدنی و این موفقیتهای شغلی شگرف در ورای این کامنتها بارقه های طنز را حس میکردید... طنزی که همیشه و همیشه مفر و ملجا غمها و مشکلاتمان بوده و هست... مشکلاتی که بعضا بغضی بی صدا می شوند و گاه تبدیل به هق هق های جانسوز... هق هقهایی که هزار افکت صوتی هم قادر به محو کردنش نیستند...ما هم از جنس همین هق هق هاییم جناب اردوان...
هق هق خندتان مستدام جناب اردوان...
عرفان | June 19, 2008 5:04 PM
و تو ای بازیگوش مگر درس و مشق نداری ؟!؟
:)
داستانک | June 19, 2008 4:14 PM
چقدر كامنت گذاران شما خانم مريمي دانشمند هست. واحد ها را خوب مي فهمند كه خر است و سگ نيست و مي دانند كه وضوحيت چقدر بي ربط است. به شما كامنت گذاران محترم تبريك مي گم . كاشكي يه خورده اونور ترشم مي ديد. علما!
كم كم منم هوس كردم دست رسي كامنتم رو ببندم
ardavan | June 19, 2008 3:33 PM
احتراما به عرض رسانده می شود واحد خنده خر هست نه سگ!
حسین | June 18, 2008 5:16 PM
احتراما به عرض رسانده می شود واحد خنده خر هست نه سگ!
حسین | June 18, 2008 5:13 PM
راستش تا اونجا که بنده اطلاع دارم چنین نرم افزارهایی در حال حاضر وجود داره که قادر به اعمال انواع افکتها بر روی صدای مکالمات هست اما به حضورتون عارضم فارغ از بحثهای تکنولوژیک که بنده به سبب عدم تطابق رشته تحصیلی از اون چندان سر رشته ندارم خواستم نظرتون رو به اختراعی که هم اکنون در عرصه ادبیات فارسی به ثبت رساندید جلب کنم. اون اختراع چیزی نیست جز کلمه ی وضوحیت که هر چند توسط ماشین کپی فروشها و پرینتر فروش های تیره ی بازار رضا قبلا به وفور استعمال گشته لیکن در یک وبلاگ پدر مادر دار و دات کام چون وبلاگ شما هرگز به کار نرفته بود فلذا افتخار ثبت این اختراع دربست به شخص شخیص حضرتعالی خواهد رسید. و اما چرا این کلمه تا به حال کشف نشده بود فکر میکنم به علت این بود که مصدر و ض ح تا به حال به چنین باب غریبی برده نشده بود. گمان می کنم استناد شما برای استعمال این لغت کلماتی چون انسانیت و شفافیت و آدمیت و غیره باشه که فارغ از درستی یا غلط بودن این کلمات نکته ظریف در این است که فی المثل اگر واژه شفافیت بخواهد به بابی که کلمه تازه مکشوف وضوحیت برده شده برود بایستی چیزی شبیه شفوفیت باشد لاجرم. فلذا ضمن ارج نهادن بر اختراع هوشمندانه آن سرکار محترمه خواهشمند است احتمال استعمال معادلهایی چون وضوح را نیز مد نظر قرار داده باشد که لطمات جبران پذیر وارده بر بدنهی ادبیات بدین نحو تسلی یابند و جبران شوند. ضمن آرزوی بهترینها برای جنابعالی از اطاله کلام عذر خواهی می کنم.
عرفان | June 18, 2008 4:58 PM