یک, دو, سه پز می دهیم
خوب من هر چقدر هم که بخواهم فروتن و کول و خفن و اینها باشم یا اداش رو در بیارم, الان نمیتونم میزان خوشحالی خودم رو از اینکه داداشه فوق…
درسهایی از رمضان
من اگر توی زندگیم زبونم لال یک موقعیت فقر شدیدی پیش بیاد که اونقدر گرسنم باشه که الان گرسنم هست حتمن میرم غذا می دزدم و هیچ دلیلی نمی بینم…
من گرسنه ام, حسنک کجایی
آدم است دیگر یک دفعه دلش هوای سحری خوردن هایش با سیستر و داداش دوست داشتنی اش را می کند. هوای خنده های آهسته و بی صدای سحری و لوس…
از والد درون به کودک درون
تو که تمام روز را از روی عمد , به شستن لباس و پختن غذا و دیدن فیلم و چت کردن با دوستان و تلفن به داداش وسیستر و مامان…
دختر شرقی
دختر فیلیپینه واقعن چاقه . دو تا بچه هاش رو گذاشته پیش مادرش توی فیلیپین تا اینجا بتونه با شوهرش کار کنه و زندگی بهتری برای بچه هاش فراهم کنه.…
از والد درون به مریم آی
با خوابیدن, لباسها از توی ماشین روی بند پهن نمی شوند ظرفها خود به خود شسته نمی شود آشغالها بیرون برده نمی شود ناهار ظهر آماده نمی شود . برخیز!
graduation day
اینکه من هی دارم به خودم تلقین میکنم امروز روز مهمیه برام و باید خیلی احساسات داشته باشم و خوشحال باشم به نظر تلاش عبثی میاد و آب در هاون…
طوفان سرد
صبح اول صبح زنگ زده که راننده تاکسی مشترکمون بهش گفته دوستت معلومه که بیش از حد کار می کنه, تا من رو اینجوری متقاعد کنه باهاشون برم آخر هفته…
A Special Thanks to You
از دانشگاه یک ایمیل گرفتم که برای مراسم فارغ التحصیلی یک جمله کوتاه براشون بفرستم تا موقعی که می رم مدرکم رو بگیرم بخوننش با خودم فکر کردم اگر همه…
h1n1
در کلینیک رو هل میدم به جلو تا وارد بشم پرستاره تا می بینه خارجی ام, ماسکش رو میزنه به دهنش. اخم می کنم در رو می بندم و بدون…