When you push your limits

زهره, همیشه از لذت خستگی بعد از کار زیاد حرف می زنه اینکه اونقدر کار کنی که نفست بالا نیاد. . دوستای کاناداییم, از لذت ورزش کردن زیاد حرف می…

Ursula

کیفش را که می گذارد روی میز کافه، آهی می کشد و می گوید خسته شدم از دنبال معنای زندگی گشتن. به پیرزن نگاهی می کنم و برای اولین بار…

خواهرم، اعصابت را!

سیستر کوچیکه می پرسه، عصبانی که می شی چی کار می کنی؟ خیلی که عصبانی بشی؟ فکر می کنم، عصبانی که بشم؟ کی آخرین بار واقعن عصبانی شدم ؟ مگر…

اخطار جدی

بعد یک دفعه وسط برنامه هایی که از اول سال درگیر شروع و تمامشان هستم، امروز والد درون بعد از یک نگاه به ترازو ، یک اخطار اضطراری برایم گذاشته…

هر کشور، یک مُهر

هر کسی برای خودش یک دل خوشی دارد. یکی سکه جمع می کند، یکی تمبر جمع می کند، یکی پروانه، یکی سند مالکیت، یکی پول... من؟ مُهرِ روی برگه های…