تمرین بی خیالی

تمرین می کنم
که دایه مهربان تر از مادر
نباشم
و اجازه بدهم که ملت
خودشان, کار خودشان
را تمام کنند
خودشان حرص کارهای نیمه تمامشان
را بخورند
و خودشان اشتباهات مسخره شان
را درست کنند
.
تمرین می کنم
که تنها بارهای خودم را به دوش بکشم
و وقتی می بینم
یکی, بارش, جایی
جا افتاده
(خواسته یا ناخواسته)
زیر لب با خودم زمزمه کنم
به من چه
که باری مانده است
به من چه که
یکی در راهی گیر کرده است
به من چه که
یکی باری سنگین تر
از شانه هایش برداشته است.
.
تمرین می کنم
شانه هایم را بالا بیندازم
یقه کت نداشته ام را بالا بگیرم
و آرام و بی خیال
راهم را بکشم
و
بروم پی زندگی خودم.
.
تمرین می کنم
که اصلن دایه نباشم
و به جای غصه دیگران را خوردن
دلم به حال بدبختی های
خودم بسوزد.