وقتی یک آدم تنها می شود

آمدم بنویسم
مردم شهر آنقدر درگیر خرید و حراج و کار هستند که مهربانی کردن را از یاد برده اند
بعد، یادم آمد وطن که بودم جز مهر با ریا چیزی ندیدم.
انگار آدمها تا منفعتی نباشد برایشان مهربانی کردن را بیهوده می دانند.
لااقل مردم شهر ادای مهربان بودن را در نمی آورند.

1 Comment

  1. داستانک

    خیلی وطن گریر شده اید. همه اش هم ریاکارانه نیست.

Comments are closed