زمان، یک توهم، یک خیال خام

بعد توی یک مقطعی از زندگی رسیده ام
که آینده برایم مفهوم خودش را از دست داده.
می دانم زمان آنقدر زود می گذرد که فردا برایم حال است،
سال دیگرم هفته دیگر است و میان سالگی سر کوچه.
همین می شود که تا یک کاری دستم می آید که باید انجام شود، به جای اضافه کردنش به لیست
سریع انجامش می دهم ، چون می دانم فردا یعنی امروز، امروز یعنی همین الان.
وقتی دیدم همه چیزهایی که از روی توهم اینکه هنوز وقت هست به عقب انداخته بودمشان، یک دفعه سراغم آمدند و دست و بالم رو بستند و من ماندم و مرض چه کنم، چه کنم،
فهمیدم زمان تنها یک خیال خام،
یک خوش باوری و یک توجیه خیلی مضحک برای تنبلی است.
تو بگو اصلن اینطور نیست، من می گویم درست، پس فقط با من روی مدارا ندارد .
اصلن همین می شود که مثل اسب،
همیشه در حال دویدنم.
مثل اسب حضرت عباس!

4 Comments

  1. sasha

    salam alekom
    hale shoma , khubi? mibinam ke tu barf sofre haft sinam dorost mikoni 🙂 baba sofreye haft sin

  2. sasha

    rasti ye soal , che juri mishe addresse weblog ya site ra be onvane emzae email nevesht va kenaresh ye alamat gozasht (masalan ) be ezafe ke vaghti ru beezafe click mikonim ye adreesse dige ra ham baz mikone , omidvaram soalamo motevajeh beshi , khodam ke fekr mikonam soalam ra ye juri porsidam :-))) !

  3. فرزانه

    اینقدر تند نرو..اینقدر ندو..
    تا حالا فکر کردی کمی هم صبر کنی و پشت سرتو نگاه کنی؟؟
    کمی هم به خودت برس..به علایقت..
    همه زندگی رسیدن به هدف نیست..وایسادن و لذت بردن از جاده زندگی هم لازمه…دوباره ادامه دادن برای هدف…

  4. آقای نیمه شب

    حدیث داریم اسبِ حضرت نَر بوده!

Comments are closed