من آدم ترسویی هستم و واقعن تعجب می کنم وقتی می شنوم یکی مرا شجاع خطاب می کند با خودم می گویم یعنی این همه ترس در من دیده نمی شود یا اینکه میانگین ترس بقیه از من بیشتر است. مثلن؟,مثلن چند وقت پیش پسرخالهه می گفت من که پسرم جرات نمیکنم ریسکهایی که تو کردی را انجام دهم , یا آدمها بعضی وقتها از من می پرسند تو نترسیدی تنهایی سفر کردی…
اما حقیقت این است که من آدم خیلی ترسویی هستم. از خیلی چیزها که اصلن جای ترس ندارد مثل سگ می ترسم. مثلن؟ مثلن امکان ندارد وارد یک اتاق یا انباری تاریک شوم. حتما یک چراغ قوه با خودم برمی دارم تا کلید چراغ را پیدا کنم. یا از برق به شدت می ترسم در حد امکان سعی میکنم سر و کاری با پریز برق نداشته باشم و تا ده متری هر پریز را خشک نگه دارم. مثلن؟ آن شب که فردایش قرار بود بار اول با هم خانه ام صبحانه بخوریم تا صبح از ترس خوابم نبرد؛ یا آن روزی که برای اولین بار وارد جمع کاوچ سرفرها می شدم از ترس روبرو شدن با آدمهای جدید حالت تهوع داشتم.
مثلن؟ نیم ساعت پیش که مدارک ویزایم را پست کردم دستهایم از ترس می لرزید. اصلن همین دو دقیقه پیش که خواستم از استادم درخواست تعطیلات کنم ترس توی دلم بود و هنوز دارد درونم داد میزند که الان است که ایمیل بزند نه که خیلی هم خوب کار کردی این مدت؛تعطیلات هم بخواه!
اما من یک مکانیسم غلبه بر ترس دارم که جواب میدهد. خوب هم جواب میدهد. مکانیسمم خیلی ساده است وقتی مطمئن شدم درونم میخواهد که کاری انجام شود, چشمانم را می بندم نفس عمیق می کشم و عقلم را ناخودآگاه از کار می اندازم. یعنی هر فرمانی که عقل می دهد را به کوچه علی چپ می فرستم و تنها روی عملی که باید انجام شود تمرکز می کنم.اصلن یک حال و هوایی دارد برای خودش. مثلن؟ الان که یک درخواست یک خطی نوشتم که یک ماه تعطیلات می خواهم و صرفم نمی کند دو هفته تعطیلات بروم, عقلم نهیب میزد که ایمیلم پاچه خواری کم دارد و بهتر است بروم از بچه ها بپرسم مدل مرخصی خواستن از استادها چگونه است . خیلی ساده دکمه عقلم را آف کردم بدون آنکه ایمیلم را دوباره بخوانم دکمه سند را زدم. این اولین دکمه سندم نیست. این کار را بارها کرده ام. همان موقع که تصمیم گرفتم زندگیم را در یک چمدان بچینم و بروم لنگه استوا . آن لحظه ای که از رییسم تقاضای اضافه حقوق کردم؛ هر شروع و برک آپی که توی زندگی ام بوده است, هر چیزی که دلم واقعن می خواسته و ذهن استدلالی ام رد می کرده است. خواستم بگویم من هم ترس دارم . ترس از چیزهای خنده داری که حتی جای ترس هم ندارد, اما راه دور زدنش را یاد گرفته ام, دکمه عقلم را از کار می اندازم . کارم که تمام شد دوباره وصلش میکنم. بعضی وقتها هم گند میزنم. اما خوب, گند زدن هم بخش خوشمزه زندگی است. حداقل گند زدن بهتراز دست روی دست گذاشتن و ماندن با یک دنیا ترس است .مثلن؟ آن موقع که به رییس شرکت اولم بدون هیچ ترسی گفتم یک ماهه میتوانم خودم را برسانم به جای برنامه نویس پروژه یکساله اشان و قبل از اینکه اخراج شوم خودم استعفا دادم . البته خیلی وقتها هم بهتر از انتظارت جواب میدهد :مثلن؟ همین الان استادم جواب داد که صددرصد موافقم که تعطیلات بروی, پرسیدن هم نمی خواست.برو خوش باش!
پ-ن: عزیزم مثلن و کوفت!
Posted inLife Stories Montreal
سلام. خیلی خوشحالم که میبینم روزگارتان بهتر شده. متن های خلاقانه و شسته رفته با چاشنی ملایمی از طنز وادارم می کند که همه شان را بخوانم. مثل یک عادت قدیمی. شاید از آن روزی که با خودم گفتم “بزار برم توی این وبلاگ ببینم چی نوشته که اون اول شده من دوم”. و بعد هم گفتم: ” هووووم بدک هم نیست. از من یکی بهتره.” موفق و موید باشید.
ماریـــــــــان ماریان من زندگی از در و دیوار وبلاگت میرسه. چقدر خوشحالم که خوشحالیت رو موفقیت رو می بینم. ماریان اون ترس ها رو همه دارن. تو فوق العاده ای چون در زندگیت جهش بزرگی کردی. امیدوارم همچنان به جهشت ادامه بدی. یه دنیا آرزوی خوب برات دارم. بوووووووووووووووووووووووووس
ماریان میای ایران؟
وااااااااااااای تو رو خدا اگه میاید ایران بگید، خیلی دلم میخواد یه بار از نزدیک ببینمتون…
خیلی خوشحال میشم موفقیت هات رو میخونم.
(یه ایرانی موفق دیگه)
خیلی باید ببخشید !
مگه حال شما خوب نبوده توی این مدت که دوستان کامنت های خوشحالی دادن واسه ی بهبودی اوضاع و احوال شما !!!!!؟
dar morede poste ghablit mikhastam begam sad-dar sad bahat movafegham ke too keshvar haye jahane aval mohandesi beine khanoom ha tarafdar nadare, man az avale fogh ta akhare post-doc tanha boodam. alan ham sare kar baz ham hich khanoomi nist. tashkile goroohe Women in Eng. too IEEE ham dalilesh tashvighe dokhtar ha baraye alaghe mand shodan be riazi va eng. bood ke nemidoonam ta che haddi movafagh boodan. khoshhalam ke emtehane jame ghabool shodi. az samime ghalb omidvaram hamishe shado salamato movafagh bashi.