زندگی زنونه مردونه نداره به حضرت عباس

یک: از تفریحات سالم جدید من توی دانشگاه ممتحن شدن واسه امتحانهاست. جدای از اینکه چندر غاز میره تو جیبم, دیدن بچه هایی که دارن تند تند اخرین لحظه درس میخونن و استرس دارن, خیره شدن به همه بچه ها بدون اینکه نگران این باشی که دور از ادبه و از همه بهتر الگوریتم حدس زدن نیت تقلب دانشجوها و زل زدن به چشم طرف مقابل و انتقال پیغام آی دارم می بینمت- هرچند که به قول سیستر کوچیکه هیچ وقت زل زدن یک ممتحن باعث نشده که من دست از تقلب کردنم بردارم- همه لذت خوبی داره که کاملن قابل وصف شدن هست!
.
دو: روز اولی که نشستم سر کلاس و متوجه شدم که تنها دختر کلاس توی هر دو درسم هستم با خودم فکر کردم حتمن ورودی من دختر نداشته, حتمن ترم زمستون دخترها درس نمی گیرن ,حتمن نوع درسه که دخترها نمیگیرن, و به این ترتیب صدای درونم رو خفه کردم و بی صدا درسم رو خوندم.
.
سه: ترم اولی که دستیار استاد شدم و رفتم کلاس, وقتی یک نگاه به جمعیت کلاس انداختم با خوم گفتم حتمن اینا دختراشون غایبن, خسته بودن رفتن خونه و پسرهاشون موندن سر تمرین. به جلسه چهارم نکشید که فهمیدم این کلاس چهل نفره فقط سه تا دانشجوی دختر داره که یکیش وسط ترم حذف کرد, یکی شون از وسط های ترم به این نتیجه رسید که اگه تمرینهاش رو بده پسرسیاهه شاگرد اوله حل کنه براش, هم زندگی خودش شیرین تر میشه, هم لازم نیست منت من رو سر اشکالهاش بکشه ,هم پسره احساس باهوش بودن بهش دست می داده, دختر آخری اما تا اخر ترم رو یک نفس اومد بالا و دونه دونه تمرینهاش رو عالی تحویل داد. دلم خواست جلسه اخر برم بغلش کنم اما روم نشد!
.
چهار: کلاس اولی که ممتحنش بودم برای یک درس کامپیوتر ساینسی بود, نگاه اول این دفعه توی ذوقم نزد. از کلاس هفتاد نفره جمعیت دختر های کلاس به ده تا نمیرسید. این دفعه می دونستم که دختراشون غایب نیستند فقط دلشون خواسه ادبیات و روانشناسی و هنر و یک رشته لطیف بخونن. یک نگاه به خانم پروفسور کلاس که انصافن خوش تیپ هم هست انداختم و با خودم گفتم لااقل تو ایران و مالزی نسبت دخترها به پسرها توی کلاسامون در بدترین حالت یک به سه بود اینجا واقعن انگار مهندسی رشته زنانه نیست.
.
پنج: خانم پروفسور رول مادل من توی دانشکده کامپیوتر یک ممتحن واسه یک درسی که من نه اسمش رو می دونم نه رشته اش رو کم داره و و من قرار میشه جای خالی اون یک نفر رو پر کنم. در بد ورود به کلاس در کمال تعجب نصف جمعت کلاس رو دختر می بینم. توی دلم ذوق میکنم و خودم رو به جاجمنتال بودن متهم میک نم و با خودم می گم دیدی رشته مهندسی زنونه مردونه نداره, دیدی اشتباه کردی که استاده میاد در گوشم میگه که این کلاس با اون کلاس صبحی فرق داره این ها بچه های بیزینس هستند, وایسا تا آخر امتحان ببین چه می کنن! همه قند های آب شده توی دلم شکر آب می شن.
.
شش: اینترنشال وومن فروم یک سالن پر از هفتصد زن موفق از همه جای دنیا, جمعیت اجناس ذکور به بیست نفر نمی رسید. انگار این زندگی خودشم زنونه مردونه نداشته باشه, ملت خودشون خوششون میاد دسته بندیش کنن. به قول سیستر بزرگه به ما چه زندگی خودشونه.
.
هفت: نیت کردم تا از اینترنشال وومن فروم رسیدم خونه هرچی تو ذهنمه بنویسم قبل از اینکه والد درون هی عر عر کنه که این چیزها هم مگه نوشتن داره…
.
هشت: دنیا خیلی عجیب شده حسن!