یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
به شهر برگشته ام.
هنوز هم می گویم، آدم وقتی می فهمد جایی شهرش شده است، که کسی در شهر منتظرش باشد.
که آدمهای شهر جای خالی اش را حس کرده باشند.
خانه که رسیدم، پریدم بالای ترازو. به عدد روی ترازو که نگاه کردم، جیغ خفیفی کشیدم.
از همان اول هم می دانستم، آمریکا قصد اصلی اش چاق کردن من است، ترینینگ و اینها همه اش بهانه بوده است.
.
تنها برنامه ام تا اخر سال گرسنگی کشیدن است!