یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
ساعت ده شب، در طبقه چهارده یکی از برج های بلند منهتن نیویورک
یک گروه سی نفره دارند با صدای بلند می خندند.
تصور شما حتمن این است که یک اتفاق با مزه ای افتاده است و یا اینکه یکی نفر جک خیلی با مزه ای گفته است.
تصور شما متین، اما این آدمها همکاران جدید من هستند
به این می خندیدند که اولین ادیتوری که برای یونیکس نوشته شده، وقتی خطایی توسط کاربر انجام شود
به جای اینکه توضیحی درباره خطا و یا راه حلی برای حلش بدهد، تنها علامت سوال را چاپ می کند.
چون نویسنده ادیتور معتقد بوده که اگر راهنمای ادیتور را نخوانده اید برای چه دارید از این ادیتور استفاده می کنید.
.
من؟ دنبال قرص اعصاب می گردم تا دوره آموزشی ام با اینها تمام شود.