یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
بعد یک دفعه چشم باز کردم دیدم،
آدمی که همیشه دلم برایش سوخته
آدمی که سعی کرده ام بعضی وقتها پا جای پایش نگذارم
آدمی که حتی دلم خواسته زندگی اش را روی سرش خراب کنم
و دوباره بسازم.
از زندگی اش خیلی هم رضایت دارد، همیشه رضایت داشته و اتفاقن او هم همین فکر ها را
درباره من داشته.
.
دوباره اینها را برای خودم یادآوری می کنم.
خیلی ساده، رضایت برای هر کس تعریف خودش را دارد.
مهم این است که در نقطه ای که هستیم، چه بالای درخت، چه پایین درخت، چه در حال دست و پا زدن توی مرداب
چه توی کامفرت زون به ظاهر دلچسب،
راضی باشیم
از همین لحظه ای که داریم
لحظه ای که هنوز داریم
لحظه ای که هنوز مال ماست
نه برای دیگران.