یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
توی فیلم آواتار یک تیکه فیلم که اون پسر جانبازه که بدون هیچ آموزشی به قبیله آواتارها فرستاده میشه - به جای داداشش که یک دانشجوی پی اچ دی بوده و سه سال برای زندگی با آواتارها آموزش دیده بوده و می میره- به رییس قبیله میگه من اومدم اینجا تعلیم ببینم زیر دستتون, رییس قبیله بهش میگه :
We have tried to teach sky people but its hard to fill a cup that's already full
من از همون روزی که این فیلم رو دیدم تا حالا مدام دارم فکر می کنم نکنه فنجون ظرفیت یادگیری من هم پر شده باشه و خودم خبر نداشته باشم و اگه شده باشه اون وقت باید چه خاکی به سرم بریزم!؟
نظرها
دنبال خاک مگردی؟!!!!! اراده کن یه تا فرغون خاکهای دم شرکت (محل پاتوق سابق) را بیارم برات خالی کنم!:دی
کجایی دختر؟ دلم برات تنگیده حسابی
باورت مشه که دیه بعد رفتنت کرانچی هم نخوردم؟
همون ژو مپل هم که بلد بودم یادم رفته............
مریم: یعنی همون خاک نوبل رو تو سرم بریزم؟ واییییی میس یو و کرانچی و اینا مثل سگ . من دارم زور میزنم همون ژومپل اینا رو از ته حافظم بکشم بیرون.
اما جواب نمیده, فکر کنم همون خاک نوبل افاقه کنه!
malih | May 20, 2010 4:55 AM
اگه واقعن ظرفیت یادگیری یکی به اندازه ی حجم یه فنجون باشه خب جای نگرانی داره !
باید در نظر داشت که باید به خودمون استراحت بدیم
اینجوری ظرفیت ها دوباره ساخته میشن.
و به جای خاک ریختن روی اون فنجون کا رو سخت تر نکنیم :)
داستانک | May 19, 2010 5:14 AM