یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
آدمی هستم الان من*
که هوس کرده امروز ادای آدم های آدم وار رو در بیاره و زنگ بزنه به بزرگترهای فامیلشون عید تبریک بگه و به این بهانه کمی کودک درونش رو خوشحال کنه.
که هوس کرده نصفه شبی برداره همه هزار و یک دفترچه خاطرات سه سال زندگی پر نشیب و فراز غربتش رو توی ورد تایپ کنه تا مجبور نباشه این همه دفترچه جور واجور رو با خودش هی این و اون ور بکشه.
که هوس کرده این آهنگ ** رو هزار و یک بار گوش بده و با خودش خاطرات اش رو مرور کنه, و هی با خودش تکرار کنه ور دو آی بیگین و دوباره بزنه از اول آهنگ بخونه براش.
که هوس کرده بعد از مدتها توی یاهو مسنجر با دوستاش چت کنه و از خاطراتش تعریف کنه و عین خیالش نباشه که فردا با دوستش قرار داره .
که هوس کرده وسط هیری ویری مرور خاطرات یک دفعه وبلاگ آپدیت کنه تا قبل از اینکه صبح بشه و والد درونش نظرش رو عوض کنه , مطلبش رو پابلیش کنه.
* این تکیه کلام بر اثر چت کردن با یک همساده سابق مهربان بر سر زبان یک آدم افتاده است.
**.شیما این از همون دسته اهنگها است که آدم باهاش همذات پنداری غیر مرتبط می کنه