یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
دارم چیزهای جدید یاد میگیرم
انگار یک فصل جدید توی زندگیم باز شده باشه و من تازه رسیده باشم به قسمت مقدمه اش. یک فصل جدید که حل کردن مساله رو به جای پاک کردنش بهم یاد میده. اینکه عین ترسو ها تا به مشکل بر میخورم راهم رو نکشم برم و از یک جای دیگه شروع کنم, سعی کنم بمونم مشکل رو بررسی کنم و مهمتر از همه اینکه حرف بزنم. نه اینکه بگذارم اینقدر فشار زیاد بشه که یک دفعه دیگه نتونم هیچی رو تحمل کنم وبدون هیچ حرفی سرم رو بندازم پایین و برم.
این چپتر جدید رو دوست دارم. چپتری که دو ماه داره روح و جان من رو می خوره و من رو بارها مجبور کرده ول کنم برم
اما من قرار نیست نیمه کاره تمومش کنم. باید یاد بگیرم که بزدل نباشم. یاد بگیرم که بمونم ,حرف بزنم, مشکل رو بررسی کنم واگه امکان داره حلش کنم. اگه هم راه حلی نداشت خوب میتونم برم. اما نه مثل یک بزدل که همیشه ازحرف زدن می ترسه
مثل یک آدمی که همه سعیش کرده اما نتونسته...