یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
می گه راه معرفت راه طولانیه باید رنج بکشی باید زمین بخوری باید زخمی بشی...
با خودم می گم یعنی جای این همه جای زخم رو روی روحم رو ندیده/ یعنی زمین خوردنهام, شکستنهام این همه بی صدا بوده که دوست هم نفهمیده
اما می گم من از زمین خوردن هیچی نمی ترسم. مگه ترس داره ...
و باز توی دلم می گم می دونی که مثل سگ داری دروغ می گی و از زمین خوردن و دوباره شکستن می ترسی , که اگه یکبار دیگه زمین بخوری شاید دیگه استخونهات ترمیم نشه و برای همیشه زمین گیر بشی..
و دوباره می شنوم که می گه باید رنج بکشی مثل الان من.