یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
يك شروع ديگه اي پايان شد.
بدون اينكه نگران تمام شدن بهترين لحظه هاي زندگي ام باشم،با نواخته شدن
سرود ،آنقدر احساس شادماني داشتم،كه حتي گفته دوستم«الان در حال گذراندن
تلخ ترين لحظات زندگيمون هستيم»هم تاثيري در روحيه ام نگذاشت آنقدر از مراسم فيلم
و عكس گرفتم،كه مبادا روزي در حسرت از دست دادن لحظه اي از مراسم فارغ التحصيلي ام
بمانم،هنوز هم نميدانم طبق گفته خيلي ها بعدها از اينكه دوران دانشجويي ام را زود تمام كردم
وبيشتر نماندم روزي پشيمون خواهم شد يا نه؟!
اما الان فقط خوشحالم، آنقدر كه فكر نكنم هيچ وقت اين خوبترين و قشنگ ترين روزهاي زندگيم از يادم بره....
ولي مطمئنم يك روزي دلم براي همه كساني كه چهار سال از شادترين و بهترين لحظات
عمرم را باهشون سپري كردم تنگ ميشه،دلم براي همه اون خنده ها،شوخيها،بحث ها
استادها حتي شبهاي بي خوابي امتحانهام تنگ ميشه..!
يك پايان ديگه اي شروع شد.
..........................................................................................................
××× لعيا و شيماي عزيزم مرسي از كادوي قشنگتون×××