یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
خيلي بامزه بود.
صندليهاش سرد بود،
بيسكوييتهاش بد نبود،
همه دوستهاي قديميم بودند
دانشگاهش خيلي پياده روي داشت،
صبح كلي وقت توي سرما معطل شدم،
با يك دختره دانشگاه آزادي دوست شدم،
8 ساعت كلاسهاي امروزم رو تعطيل كردم،
بعد از مدتها بچه هاي فارغ التحصيل ترم پيش رو ديدم،
يكي از آقايون مراقب عين يك هنرپيشه يك فيلم خارجي بود.
واي كفش اون دختر جلفه چقدرخوشگل بود،
دختره جلوييم خيلي خسيس بود،
امكانات تقلب خوبي داشت،
سوالهاش به نظر آشنا بود،
جوابهاش شانسي بود،
امتحان فوق رو ميگم
خيلي بامزه بود!