یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
خيلي وقت بود كه از خودم خبر نداشتم،انگار فراموشش كرده بودم.
خيلي وقت بود كه دلم هواي ديدين فيلم Dr patchبراي هزارمين بار را كرده بود.
خيلي وقت بود كه دلم براي نشستن وساعتها به در و ديوار اتاق خيره شدن تنگ شده بود.
خيلي وقت بود كه حرفهاي دلم را ترجمه نكرده بودم و براي ماريا با همه وجودم ننوشته بودم.
خيلي وقت بود كه فراموش كرده بودم در دوستي ها هميشه نبايد مفعول باشم،فاعل بودن هم ميتواند
به اندازه مفعول بودن لذت بخش باشد.
خيلي وقت بود كه از ياد برده بود بودم محبت كردن يك نياز است وانتظار محبت داشتن نوعي خودخواهي.
خيلي،
وقت،بود اما همه را فنا كردم..!