Link Dump
Archives
Search
یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
Friday, Nov 29, 2002
ديروز دم غروب داشتيم با لعيا ومنا جون ميرفتيم خونه نويي نسترن خانوم!
يك دسته گل بزرگ هم خريده بوديم ببريم براش،البته به زهرا خانوم هم
گفتيم بيادكه
گفت درس دارم، خجالت ميكشم!بانوي شرقي هم قرار
شد خودش با ماشين بياد!خلاصه رفتيم در خونه empty space واون
رو هم برداشتيم،توي راه يكي رو ديديم كه فرياد ميزد«من چه سبزم
امروز»،ازش خواستيم با ما بياد،گفتيم شايد به سبزي او ماهم سبز
شويم.وسط راه يك بستني فروشي ديديم كه روشيشه اش
نوشته بود كوه يخي
50 تومان!!بدو بيا كه تموم شد…!خيلي تعجب كرديم واه چقدر
ارزون شده!!همين جور كه ميرفتيم يكهو ليلا داد زد كه : واي يك
هزارپا،چقدر خوشگله بيا با خودمون ببريمش.خلاصه وقتي رسيديم در
خونشون ديديم اين گروه خفن منتظرمونن!هي ميگن چرا دير كردين!؟
كجا بودين و…
اول پسر خالش اومد دعوتمون كرد،بريم تو. همين كه وارد شديم ،ديديم
يك غريبه اونجا نشسته،با يك منحرف(خدا ميدونه تو ذهنش چي ميگذره)
يكهو
متوجه يك جفت چشمهاي آبي شدم كه به ماچپ چپ نيگاه ميكرد كه چرادير
اومدين .بعد هم اين نسترن خانوم(واه واه چه دامن كوتاهي پوشيده بود!)
اومد جلو سلام كرد،كلي ذوق كرده بود.نشسته بوديم كه ديديم سر و كله
مريم و مريم هم پيدا شد!!واي چه دسته گلي خريده بودند!!خلاصه جاتون
خالي خيلي خوش گذشت! اين منا هم هي ازمون عكس گرفت،حالا اگر
عكسهاش رو ميخواين برين يقه اونو بگيرين!!
راستي گيلاس جون چرا نيومدي؟؟