یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
....صداي نم نم بارون بد جوري آرومم ميكنه،بدجوري هواييم ميكنه
در اتاق رو باز ميذارم بوي بارون همه اتاق رو پر ميكند.احساس
..... سبكي ميكنم. سردم شده
دوست دارم برم! با هيچ كس!براي هيچ كس و به
....خاطر هيچ چيز اما كجا؟؟ نميدونم
،يك لحظه
ترس ورم ميداره ،از اينكه دوباره خودم بشم،دوباره ببخشم
. ..ازاينكه دوباره فكر اون چيزايي كه بايد فراموش بشن سراغم بيان از اينكه
در رو ميبندم .بارون و فراموش ميكنم با همه اون چيزايي كه با
اومدنش تو ذهنم تداعي ميشن.خودمو به اون راه ميزنم،يك جوري
سرگرم ميكنم،انگارنه انگار كه اين همون هوا همون فضا و همون
...! چيزيه كه دوست داشتم