یادداشت قبلی | صفحه اول | یادداشت بعدی
آخي از خستگي در اومدم .از يكنواختي ديگه حسابي حوصلم سر رفته بود.به نظر من هر
چيزي اگر راكد بمونه فاسد ميشه .حتي آب با همه شفافيت و خالصيش بعد يك مدت كه
بيحركت بمونه ميگنده،چه برسه به من كه هنوز خودمم نتونستم ناخالصي هام روحساب
....كنم
اما
يك چيز رو فهميدم اينكه هنوز عوض نشدم.هنوز تحت تاثير قرار نگرفتم. هنوز هم دليلي براي
ماندن ندارم .هيچ كس و هيچ چيز!هنوز هم به راحتي دل ميكنم.انگار كه اصلا وجود نداشته
گويي همه چيز فقط يك پازله كه بايد به بهترين نحو رديف بشه و كنار گذاشته بشه.انگار كه
.بعضي آدمها و بعضي چيز ها فقط براي اين به وجود ميان كه دفتر خاطرات آدم رو پر كنند
هنوز هم همونم. هيچ چيز برام جنبه جدي نداره،انگار همه چي يك جكه،بامزه يا بي مزه!
....همه حرفها ،كارها،زندگي ها،خوبيها بديها ،خوشيها،ناخوشيها