امروز، عصر جمعه نبود، اما دل من مثل اون جمعه هايي كه هيچ جا نميرفتيم و موقع غروب دلم بدجوري ميگرفت گرفته بود. امروز،صبح خيلي خوبي داشت اما مثل اون…

هيچگاه، به اينكه چه كارهايي انجام داده اي،فكر نكن، به اين بينديش كه چه كارهايي ميتوانستي انجام دهي وهنوز نداده اي!

خورشيد هر روز داره با حرارت بيشتر مي تابه هوا كم كم داره رو به گرمي ميره بهار داره خودش رونشون ميده شكوفه ها باز شدند درختها سبز شدند ..........…

قبلا هر وقت خواب بد مي ديدم، زود از خواب ميپريدم و تاخود صبح هم خواب نميرفتم، اما الان ديگه اگر هر شب،دو،سه تا كابوس ناجور نبينم صبح كه بيدار…

امروز يك مجله سينمايي دست سيستر ديدم،باز كه كردم،ديديم يك تست خود شناسي داره، آخركار كه همه سوالهاش رو جواب دادم اميتازم 38 شد كه در موردش اين رو نوشته…

اگر خداوند، مقداري از اعتماد به نفس پسران ايراني كم مينمود و به اعتماد به نفس دختران ايراني اضافه ميكرد، شايد، ميتوانستيم به عادل بودن پروردگارمان، بسي افتخار كنيم!!

سيزده به در: يك روز متفاوت و پرهيجان، بعد از 12 روز تعطيلي معمولي و يكنواخت !

سال 81 هم تمام شد و من هنوز هم از اون سيلي با حال هاي تو فيلم هاي ايراني نه به گوش كسي زدم و نه از كسي خوردم!