خفگی از عدم تعادل

حس بدیه وقتی ببینی کفه ترازوی محبتت یک دفعه خالی شده و یکی مدام با سنگین کردن کفه ترازوی محبتش تو رو برده بالا و بهت کمک کرده و تو عین یک بز فقط زل زدی و هیچ از محبتت خرج نکردی.
احساس بدتر وقتیه که نگاه می کنی می بینی هیچ چیزی برای سنگین کردن
کفه ات نداری.
از کی من اینجوری شدم؟
سرم به چی گرم بود که نفهمیدم دارم اینجوری حقیر می شم؟