این درد را من به کجا برم!؟

توی فیلم آواتار یک تیکه فیلم که اون پسر جانبازه که بدون هیچ آموزشی به قبیله آواتارها فرستاده میشه – به جای داداشش که یک دانشجوی پی اچ دی بوده و سه سال برای زندگی با آواتارها آموزش دیده بوده و می میره- به رییس قبیله میگه من اومدم اینجا تعلیم ببینم زیر دستتون, رییس قبیله بهش میگه :
We have tried to teach sky people but its hard to fill a cup that’s already full
من از همون روزی که این فیلم رو دیدم تا حالا مدام دارم فکر می کنم نکنه فنجون ظرفیت یادگیری من هم پر شده باشه و خودم خبر نداشته باشم و اگه شده باشه اون وقت باید چه خاکی به سرم بریزم!؟

2 Comments

  1. داستانک

    اگه واقعن ظرفیت یادگیری یکی به اندازه ی حجم یه فنجون باشه خب جای نگرانی داره !
    باید در نظر داشت که باید به خودمون استراحت بدیم
    اینجوری ظرفیت ها دوباره ساخته میشن.
    و به جای خاک ریختن روی اون فنجون کا رو سخت تر نکنیم 🙂

  2. malih

    دنبال خاک مگردی؟!!!!! اراده کن یه تا فرغون خاکهای دم شرکت (محل پاتوق سابق) را بیارم برات خالی کنم!:دی
    کجایی دختر؟ دلم برات تنگیده حسابی
    باورت مشه که دیه بعد رفتنت کرانچی هم نخوردم؟
    همون ژو مپل هم که بلد بودم یادم رفته…………
    مریم: یعنی همون خاک نوبل رو تو سرم بریزم؟ واییییی میس یو و کرانچی و اینا مثل سگ . من دارم زور میزنم همون ژومپل اینا رو از ته حافظم بکشم بیرون.
    اما جواب نمیده, فکر کنم همون خاک نوبل افاقه کنه!

Comments are closed