Last Promise

من و کودک درونم مدتی است با هم دیگر آشتی کرده ایم.
دیروز در یک گفتگوی خیلی جدی با هم دیگربه توافق رسیده ایم و من قول داده ام سر حرفم بمانم و پیمان نشکنم.
قرار بر این شده است که من در آینده نویسنده هیچ کتابی نباشم. مدرک دکتری نداشته باشم و هیچ موسسه جدیدی راه نیاندازم
من قرار نیست حتی یک آدم معمولی باشم و بعضی وقتها ممکن است از آدمهای معمولی, خنگ تر, کند تر و فقیر تر باشم
اما مهم این است که از لحظه های زنده بودنم لذت ببرم و زندگی ام را با احساسم جلو ببرم.
من به کودک درونم برای آخرین بار قول داده ام که تنها ساده و شاد زندگی کنم, بدون انکه به فکر هیچ آینده روشن یا تاریکی برای خودم باشم.
کودک درونم دارد شفا پیدا میکند و من شادمانم.