Posted by By maryami August 31, 2005Posted inUncategorized Never believe بعد از اتمام مصاحبه با ديدن نگاههاي سرشار از معناي"ريز مي بينمتان"ِ آقايان و خانم مهندس درجلسه و شنيدن عبارت منحوس"نتيجه را به شما خبر خواهيم داد" دو…
Posted by By maryami August 30, 2005Posted inUncategorized ديري است لذت خواب شيرين شبانه را از من گرفته اند اين سرفه هاي لعنتي تمام نشدني!
Posted by By maryami August 29, 2005Posted inUncategorized بعد از تحرير: يك ضرب المثلي بود، گويندش مُرد!
Posted by By maryami August 25, 2005Posted inUncategorized 1- فكر ميكنم بيش از حد ظرفيتم دارم دچار تجربه ميشوم ميداني احساس خوبي نيست.اصلا! 2. شايد بايد كمي آرامتر مهربانتر و عاقل تر بود! 3-خنده ها و شادماني امروزم…
Posted by By maryami August 23, 2005Posted inUncategorized ماريا تو هفت صفحه در بندهاي متعدد و با زبون خوش برام توضيح داده كه كاري كه ميخوام انجام بدهم ميتونه بعداً ِاند حماقت و پشيموني باشه برام. من اون…
Posted by By maryami August 17, 2005Posted inUncategorized هيچ تعريفي براي خوشبختي وجود ندارد زور نزن دخمله!